جدول جو
جدول جو

معنی ملاسخی - جستجوی لغت در جدول جو

ملاسخی
(مُلْ لا سَ)
از مردم کرمان و از شاعران قرن یازدهم و معاصر شاه عباس اول بوده است. از اوست:
یار رفت و انتظارش با من است
شعله افسرد و شرارش با من است
با چنین سوزی که من دارم سخی
وای بر دوزخ که کارش با من است.
و رجوع به تذکرۀ نصرآبادی ص 245 و 246 و فرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملامتی
تصویر ملامتی
سزاوار ملامت و سرزنش، در تصوف ملامتیه
فرهنگ فارسی عمید
(سِ خی ی)
منسوباً، کمان ساز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کمان ساز، کقوله ’اطرحناها الماسخی بیثرب’. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءَخْ خی)
برادر گیرنده کسی را یا برادر خواننده. (آنندراج). آن که برادر شود، و برادر گیرد و برادر خواند کسی را. (ناظم الاطباء) ، قصد چیزی کننده و صواب آن جوینده. (آنندراج). آن که بطور آگاهی، قصد چیزی کند و صواب جوید آن را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تاءخّی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ سِ)
حارث بن اسد از متصوفه است. رجوع به حارث بن اسد و نیز انساب سمعانی و خاندان نوبختی عباس اقباس اقبال ص 119 و کلام شبلی ص 27 و غزالی نامه ص 107 شود
لغت نامه دهخدا
(مَ سِ)
موسی بن اسعد بن یحیی بن ابی الصفاء متوفی به سال 1173 ه. ق فاضل دمشقی در ادب و فقه حنفی دستی داشت. در جوانی به قسطنطنیه شد و آنجا در دماغ وی خللی رخ داد و به دمشق بازگشت و بهبود یافت اما در زبانش لکنتی پدید آمد. تألیفاتی و شروحی در فقه و معانی دارد. (الاعلام زرکلی)
محمد بن تاج الدین بن احمد المحاسنی الدمشقی (1012 تا 1072 هجری قمری) خطیب جامع اموی دمشقی و مردی شاعر بود و تعلیقه ها در حدیث بر صحیح مسلم دارد و نوشته ها که دلالت بر فضل او کند. شیخ عبدالغنی نابلسی او را مرثیه گفته است. (الاعلام زرکلی ج 6 ص 287 چ 2)
سلیمان بن احمد بن سلیمان بن اسماعیل (1139 تا 1178 هجری قمری) شاعر دمشقی مولد و مدفن به نیابت محاکم و امامت و خطابت در جامع اموی دمشق قیام و اقدام داشت و دیوان شعری دارد. (الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(مَ سِ نی ی)
منسوب است به محاسن که بطنی است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(تَ سُ)
آنکه معتقد است به تناسخ ارواح در اجساد چنانکه محتویات کتابی را نسخه کنند در کتابی دیگر. (مفاتیح، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه به عود روح پس از مرگ در جسد دیگر معتقد است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تناسخ و تناسخیه شود
لغت نامه دهخدا
این کلمه در تاریخ مبارک غازانی در ردیف لغت ’بازرگان’ به کار رفته است اما معنی آن درست روشن نیست و شاید با توجه به کلمه ’مساس’ در همان کتاب معنی مرابحه کار داشته باشد: آن سیاه کاران که خود را بازرگان و مساسجی نام نهاده بودند چنان ساختند که هر آفریده ای که اندک خط مغولی می دانست او را در خانه می نشاندند. (تاریخ غازانی ص 314). و رجوع به مساس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تناسخی
تصویر تناسخی
کسی که قابل به تناسخ ارواح است معتقد به تناسخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملایمی
تصویر ملایمی
نرمی و آهستگی و آرامی
فرهنگ لغت هوشیار
ساخته نادرست فارسی گویان به جای ملامی نکوهشی منسوب به ملامت، پیرو ملامتیه: (از پس کنیت سگی چیست بشهر نام ماک درد کش ملامتی سیم کش قلندری) (خاقانی. سج. 428) توضیح در عربی تاء مصدری و نظایر آن از آخر کلمات ملحق به یاء نسبت حذف شود و} ملامی {گویند اما در فارسی ملامتی و اباحتی بسیار استعمال شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاعقی
تصویر ملاعقی
کفچه نول کفچه نوک از مرغابیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
حفلٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
Ceremonial
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
cérémonial
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
zeremoniell
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
儀式的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
رسمی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
অনুষ্ঠানিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
พิธีการ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
sherehe
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
仪式的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
ceremonialny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
טקסי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
의식의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
törensel
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
seremonial
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
cerimonial
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
cerimoniale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
ceremonial
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
ceremonieel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
церемоніальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
церемониальный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مراسمی
تصویر مراسمی
औपचारिक
دیکشنری فارسی به هندی