بی مزه گردیدن. (منتهی الارب). متغیر و مزه برگشته شدن طعام. (آنندراج). بی طعم و بی مزه گردیدن. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازماندن گشن از گشنی. ملوخ. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
بی مزه گردیدن. (منتهی الارب). متغیر و مزه برگشته شدن طعام. (آنندراج). بی طعم و بی مزه گردیدن. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازماندن گشن از گشنی. مُلوخ. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
با کسی بازی کردن. لعاب. (تاج المصادربیهقی). با هم بازی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بازی کردن با زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ بعد شود
با کسی بازی کردن. لِعاب. (تاج المصادربیهقی). با هم بازی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بازی کردن با زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ بعد شود
با کسی بازی کردن. (غیاث). ملاعبه. رجوع به ملاعبه شود، عشقبازی. (ناظم الاطباء). لاس. لاس زدن. دست بازی. دست بازی کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، بازی و شوخی. (ناظم الاطباء). و رجوع به ملاعبت و مادۀ قبل شود
با کسی بازی کردن. (غیاث). ملاعبه. رجوع به ملاعبه شود، عشقبازی. (ناظم الاطباء). لاس. لاس زدن. دست بازی. دست بازی کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، بازی و شوخی. (ناظم الاطباء). و رجوع به ملاعبت و مادۀ قبل شود
با هم دوستی کردن و خلاف ورزیدن. لخاء، با هم نرمی کردن و آسان فراگرفتن کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نرمی کردن. (از اقرب الموارد) ، برافژولیدن بر یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برانگیختن و تحریک کردن بر کسی. (از اقرب الموارد) ، دروغ گفتن و به دروغ آراستن سخن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نمامی کردن. از لغات اضداد است. (منتهی الارب) (آنندراج). نمامی کردن. (ناظم الاطباء). سخن چینی کردن و آن ضد معنی اول است. (از اقرب الموارد)
با هم دوستی کردن و خلاف ورزیدن. لِخاء، با هم نرمی کردن و آسان فراگرفتن کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نرمی کردن. (از اقرب الموارد) ، برافژولیدن بر یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برانگیختن و تحریک کردن بر کسی. (از اقرب الموارد) ، دروغ گفتن و به دروغ آراستن سخن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نمامی کردن. از لغات اضداد است. (منتهی الارب) (آنندراج). نمامی کردن. (ناظم الاطباء). سخن چینی کردن و آن ضد معنی اول است. (از اقرب الموارد)
سرزنش کردن به تندی. (ناظم الاطباء). با کسی بانگ کردن. (تاج المصادر بیهقی). به خشم و به آواز بلند با کسی بانگ زدن. (یادداشت مؤلف). تصاخب. با همدیگر فریاد کردن
سرزنش کردن به تندی. (ناظم الاطباء). با کسی بانگ کردن. (تاج المصادر بیهقی). به خشم و به آواز بلند با کسی بانگ زدن. (یادداشت مؤلف). تصاخب. با همدیگر فریاد کردن
مراقبه و مراقبت در فارسی هو داری زناوندی نیکاسداری نگهبانی پاسبانی، پاسداشت ورخجاو (کلیدری)، دلپاسی: در سوفیگری مواظبت کردن: ... و در مراقبت حق بلایمه خفق و گفت و گوی لشکر التفات ننماید، نگاهبانی کردن، الف - نگاهداشتن قلب است از بدیها. ب - عبارت از یقین بنده است باینکه خداوند در جمیع احوال عالم برقلب و ضمیر ومطلع بررازهای درونی اوست. البته همین که سالک یقین حاصل کرد باینکه خدا همیشه او را می بیند و بر زوایای درون او واقف و مطلع است مراقب خواطر ناپسندی خواهد بود که قلب را از ذکر خداوند باز میدارد. یا مراقبه (مراقبت) باطن. امتحان و جدان و باطن خود، طلوع کردن رقیب کوکبی افقی از مشرق بهنگامی که این کوکب در مغرب غروب کند، مواظبت، نگاهبانی، یکی از زحافات بیست و دوگانه اشعار عرب که در اشعار فارسی نیز مستعمل است. آنست که سقوط یکی از دو حرف باثبوت دیگر متلازمان باشند یعنی دو حرف نه باهم ساقط شوند و نه با هم ثابت باشند و این (اسم را) از مراقبت کواکب افقی گرفته اند. بدانک مراقبت قایم است میان یاء مفاعیلن و نون آن در نوع مسدس از بحر هزج اخرب و خاص درین نوع بعد از مفعول یا مفاعیل آید بسقوط نون یا مفاعلن آید بسقوط یا و در مسدس این بهیچ و جه بعد از مفعول مفاعیلن سالم نیاید جمع مراقبات
مراقبه و مراقبت در فارسی هو داری زناوندی نیکاسداری نگهبانی پاسبانی، پاسداشت ورخجاو (کلیدری)، دلپاسی: در سوفیگری مواظبت کردن: ... و در مراقبت حق بلایمه خفق و گفت و گوی لشکر التفات ننماید، نگاهبانی کردن، الف - نگاهداشتن قلب است از بدیها. ب - عبارت از یقین بنده است باینکه خداوند در جمیع احوال عالم برقلب و ضمیر ومطلع بررازهای درونی اوست. البته همین که سالک یقین حاصل کرد باینکه خدا همیشه او را می بیند و بر زوایای درون او واقف و مطلع است مراقب خواطر ناپسندی خواهد بود که قلب را از ذکر خداوند باز میدارد. یا مراقبه (مراقبت) باطن. امتحان و جدان و باطن خود، طلوع کردن رقیب کوکبی افقی از مشرق بهنگامی که این کوکب در مغرب غروب کند، مواظبت، نگاهبانی، یکی از زحافات بیست و دوگانه اشعار عرب که در اشعار فارسی نیز مستعمل است. آنست که سقوط یکی از دو حرف باثبوت دیگر متلازمان باشند یعنی دو حرف نه باهم ساقط شوند و نه با هم ثابت باشند و این (اسم را) از مراقبت کواکب افقی گرفته اند. بدانک مراقبت قایم است میان یاء مفاعیلن و نون آن در نوع مسدس از بحر هزج اخرب و خاص درین نوع بعد از مفعول یا مفاعیل آید بسقوط نون یا مفاعلن آید بسقوط یا و در مسدس این بهیچ و جه بعد از مفعول مفاعیلن سالم نیاید جمع مراقبات
مخاطبه و مخاطبت در فارسی گفت و گو، درشتی سر زنش روبرو سخن گفتن با کسی گفتگو کردن، عتاب کردن سخنان درشت گفتن: در این وقت که آواز مخاطبه و معاتبه از منزل ایشان بگوش وی رسید جمع مخاطبات
مخاطبه و مخاطبت در فارسی گفت و گو، درشتی سر زنش روبرو سخن گفتن با کسی گفتگو کردن، عتاب کردن سخنان درشت گفتن: در این وقت که آواز مخاطبه و معاتبه از منزل ایشان بگوش وی رسید جمع مخاطبات
مداخله در فارسی: در آمدن: در کاری پا در میانی دست اندازی در امری داخل شدن دخالت کردن در کاری، دو امری که اجزای آن دو در یکدیگر داخل شوند بتمام بطوری که هر دو شاغل یک مکان گردند و آنرا محال دانسته اند تداخل جمع مداخلات
مداخله در فارسی: در آمدن: در کاری پا در میانی دست اندازی در امری داخل شدن دخالت کردن در کاری، دو امری که اجزای آن دو در یکدیگر داخل شوند بتمام بطوری که هر دو شاغل یک مکان گردند و آنرا محال دانسته اند تداخل جمع مداخلات
مجاذبت در فارسی: کشمکش همدیگر را کشیدن نزاع و کشمکش کردن: یکی را اختیار کردند تا قایم مقام برادر بنشست برادر دیگر را که مجاذبت ملک می نمود از دست برداشتند
مجاذبت در فارسی: کشمکش همدیگر را کشیدن نزاع و کشمکش کردن: یکی را اختیار کردند تا قایم مقام برادر بنشست برادر دیگر را که مجاذبت ملک می نمود از دست برداشتند