جمع واژۀ ملحظ. (از اقرب الموارد). جمع واژۀ ملحظ، مصدر میمی از لحظه ولحظ الیه، یعنی به دنبال چشم به سوی او نگریست. (مقدمۀ دیوان حافظ چ قزوینی حاشیۀ ص صو) : یرمون بالخطب الطوال و تاره وحی الملاحظ خفیه الرقباء. ابوداود بن جریر ایادی (از مقدمۀ دیوان حافظ چ قزوینی ص صه). و رجوع به ملحظ شود
جَمعِ واژۀ مَلحَظ. (از اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ ملحظ، مصدر میمی از لحظه ولحظ الیه، یعنی به دنبال چشم به سوی او نگریست. (مقدمۀ دیوان حافظ چ قزوینی حاشیۀ ص صو) : یرمون بالخطب الطوال و تاره وحی الملاحظ خفیه الرقباء. ابوداود بن جریر ایادی (از مقدمۀ دیوان حافظ چ قزوینی ص صه). و رجوع به ملحظ شود
ملاحظه. دیدن. نگریستن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ از تازی، نگاه و نظر. (ناظم الاطباء). نگرش: دوم ملاحظۀ معانی باطنه از عالم ملکوت و آن خاص قوت قلب باشد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 306). تسکین حرارت این خوف به ملاحظۀ مواعید مرجیه صورت بندد. (مصباح الهدایه ایضاً ص 388). چه مطالعۀ اختیار کلی و ملاحظۀ افضلیت آن به ترک اختیار جزوی فرماید. (مصباح الهدایه ص 400). و رجوع به ملاحظه شود. - ملاحظه شدن، دیده شدن و نگریسته شدن و مشاهده شدن. (ناظم الاطباء). رؤیت شدن. - ملاحظه فرمودن، نگاه کردن. نگریستن. دیدن: پدر او را از هرات به حضرت آوردند به نظر احترام ملاحظه فرمودند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 347). مأمول و مرجو از کرم بزرگان و اصحاب فضل و کمال که چون این کتاب به شرف مطالعۀ ایشان رسد...به عین رضا ملاحظه فرمایند. (تاریخ قم ص 3). - ملاحظه کردن،دیدن و نگریستن. (ناظم الاطباء). نگاه کردن چیزی را به چشم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رؤیت کردن: اگر بر زمین نگریستی تا پشت گاو ماهی ملاحظه کردی. (مجالس سعدی). پس صاحب وضو باید که به مطالعۀ معانی آن اسرار وضو در هر عضوی ملاحظه کند. (مصباح الهدایه چ همائی ص 294). ، رعایت. توجه: سبب این خوف دو چیزند محبت الهی وملاحظۀ مکر. (مصباح الهدایه ایضاً ص 389). به جهت ملاحظۀ شب به شهر نیامد و درجانب شمالی شهر نزول کرد. (عالم آرا چ امیرکبیر ص 201). - ملاحظۀ چیزی کردن، رعایت کردن. مراعات کردن: ملاحظۀ حال ضعفا را باید کرد. ، تأمل و تفکر. (ناظم الاطباء). - ملاحظه کردن، اندیشیدن و تأمل کردن. (ناظم الاطباء) : مکن ملاحظه از آهم ای بهشت وجود که عود مجمر آزادگان ندارد دود. صائب (ازآنندراج)
ملاحظه. دیدن. نگریستن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ از تازی، نگاه و نظر. (ناظم الاطباء). نگرش: دوم ملاحظۀ معانی باطنه از عالم ملکوت و آن خاص قوت قلب باشد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 306). تسکین حرارت این خوف به ملاحظۀ مواعید مرجیه صورت بندد. (مصباح الهدایه ایضاً ص 388). چه مطالعۀ اختیار کلی و ملاحظۀ افضلیت آن به ترک اختیار جزوی فرماید. (مصباح الهدایه ص 400). و رجوع به ملاحظه شود. - ملاحظه شدن، دیده شدن و نگریسته شدن و مشاهده شدن. (ناظم الاطباء). رؤیت شدن. - ملاحظه فرمودن، نگاه کردن. نگریستن. دیدن: پدر او را از هرات به حضرت آوردند به نظر احترام ملاحظه فرمودند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 347). مأمول و مرجو از کرم بزرگان و اصحاب فضل و کمال که چون این کتاب به شرف مطالعۀ ایشان رسد...به عین رضا ملاحظه فرمایند. (تاریخ قم ص 3). - ملاحظه کردن،دیدن و نگریستن. (ناظم الاطباء). نگاه کردن چیزی را به چشم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رؤیت کردن: اگر بر زمین نگریستی تا پشت گاو ماهی ملاحظه کردی. (مجالس سعدی). پس صاحب وضو باید که به مطالعۀ معانی آن اسرار وضو در هر عضوی ملاحظه کند. (مصباح الهدایه چ همائی ص 294). ، رعایت. توجه: سبب این خوف دو چیزند محبت الهی وملاحظۀ مکر. (مصباح الهدایه ایضاً ص 389). به جهت ملاحظۀ شب به شهر نیامد و درجانب شمالی شهر نزول کرد. (عالم آرا چ امیرکبیر ص 201). - ملاحظۀ چیزی کردن، رعایت کردن. مراعات کردن: ملاحظۀ حال ضعفا را باید کرد. ، تأمل و تفکر. (ناظم الاطباء). - ملاحظه کردن، اندیشیدن و تأمل کردن. (ناظم الاطباء) : مکن ملاحظه از آهم ای بهشت وجود که عود مجمر آزادگان ندارد دود. صائب (ازآنندراج)
ملاحظه. ملاحظه. نگریستن. نگاه کردن: تفاوت میان ملاحظت دوستان و نظرت دشمنان ظاهر است. (کلیله و دمنه). حربا... به چه زهره با زهرهالدنیا و غزالۀ زهرا که بلقیس سبای سناوی سماوی است و بوسلیمان سحرگاهی مبشر قدوم او گستاخی ملاحظت تواندنمود. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 41). روزی به چشم رحمت با شتر ملاحظتی واجب دید. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 193). دیدۀ حقود حسود از ملاحظت جمال حضرتش در مراقد غفلت تا صبح قیامت غنوده. (مرزبان نامه ایضاً ص 259). در همه این اوراق یک لطیفه را... سزاوار ملاحظت به عین الرضا بیند باقی عثرات را در کار او کند. (مرزبان نامه ایضاً ص 301). و رجوع به ملاحظه و ملاحظه شود
ملاحظه. مَلاحظه. نگریستن. نگاه کردن: تفاوت میان ملاحظت دوستان و نظرت دشمنان ظاهر است. (کلیله و دمنه). حربا... به چه زهره با زهرهالدنیا و غزالۀ زهرا که بلقیس سبای سناوی سماوی است و بوسلیمان سحرگاهی مبشر قدوم او گستاخی ملاحظت تواندنمود. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 41). روزی به چشم رحمت با شتر ملاحظتی واجب دید. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 193). دیدۀ حقود حسود از ملاحظت جمال حضرتش در مراقد غفلت تا صبح قیامت غنوده. (مرزبان نامه ایضاً ص 259). در همه این اوراق یک لطیفه را... سزاوار ملاحظت به عین الرضا بیند باقی عثرات را در کار او کند. (مرزبان نامه ایضاً ص 301). و رجوع به ملاحظه و ملاحظه شود
به گوشۀ چشم که با سوی گوش دارد نگریستن. (تاج المصادربیهقی). همدیگر را نگریستن به دنبال چشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). به گوشۀ چشم نگریستن. (غیاث). یکدیگر را نگریستن به گوشۀ چشم. لحاظ. (از اقرب الموارد) ، نگریستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مراقبت کردن و نگریستن. (از اقرب الموارد). و رجوع به ملاحظه شود، توجه نفس است به سوی معلوم. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
به گوشۀ چشم که با سوی گوش دارد نگریستن. (تاج المصادربیهقی). همدیگر را نگریستن به دنبال چشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). به گوشۀ چشم نگریستن. (غیاث). یکدیگر را نگریستن به گوشۀ چشم. لِحاظ. (از اقرب الموارد) ، نگریستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مراقبت کردن و نگریستن. (از اقرب الموارد). و رجوع به ملاحظه شود، توجه نفس است به سوی معلوم. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
دیدن نگاه کردن، یکدیگر را بگوشه چشم نگریستن، مراقبت کردن، مراعات کردن، نظر نگرش، مراقبت، مراعات: (... به جهت ملاحظه ساعت بشهر نیامد و در جانب شمالی شهر نزول کرد) (عالم آرا. چا. امیرکبیر 201) جمع ملاحظات، دیدن، نگاه و نظر
دیدن نگاه کردن، یکدیگر را بگوشه چشم نگریستن، مراقبت کردن، مراعات کردن، نظر نگرش، مراقبت، مراعات: (... به جهت ملاحظه ساعت بشهر نیامد و در جانب شمالی شهر نزول کرد) (عالم آرا. چا. امیرکبیر 201) جمع ملاحظات، دیدن، نگاه و نظر
دیدن نگاه کردن، یکدیگر را بگوشه چشم نگریستن، مراقبت کردن، مراعات کردن، نظر نگرش، مراقبت، مراعات: (... به جهت ملاحظه ساعت بشهر نیامد و در جانب شمالی شهر نزول کرد) (عالم آرا. چا. امیرکبیر 201) جمع ملاحظات، نگریستن، ملاحظه، نگاه کردن
دیدن نگاه کردن، یکدیگر را بگوشه چشم نگریستن، مراقبت کردن، مراعات کردن، نظر نگرش، مراقبت، مراعات: (... به جهت ملاحظه ساعت بشهر نیامد و در جانب شمالی شهر نزول کرد) (عالم آرا. چا. امیرکبیر 201) جمع ملاحظات، نگریستن، ملاحظه، نگاه کردن