- مقهوری
- شکست یافتن مغلوبی
معنی مقهوری - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع مقهور، باختگان، شکست یافتگان
در تازی نیامده شکست یافتگی مقهوری
مورد خشم و قهر واقع شده، خوار شده، شکست خورده، مغلوب
مغلوب و مغلوب شده، چیره
چندی، اندکی
شراب کهنه انگوری را گویند طرز حکومتی که رئیس آن از جانب مردم کشور برای مدتی محدود انتخاب میشود طرز حکومتی که رئیس آن از جانب مردم کشور برای مدتی محدود انتخاب میشود
نوعی فرش که در شهر محفور بافته می شد
منسوب به لوهور از مردم لاهور لاهوری
در تازی نیامده هرگی هاژی سرگشتگی مبهوت بودن حیرانی حیرت
جمع متهور، کاریکان بی باکان جمع متهور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
مونث متهور جمع متهورات
می زدگی پژمانی ناوش مستی، خماری خمارآلودگی می زدگی
مزد گرفتن در مقابل انجام دادن کاری: رحمن است که راه مزدوری آسان کند، شاگردی استاد صنعتکار
سلمه سرمه از گیاهان ژیوه آبک، تیر (عطارد) از ستارگان، پیک نامه بر، ایزد بازرگانی و جرمز (سفر) نزد رومیان باستانی راس ایزد سلمه
مسرور بودن نشاط شادمانی
در تازی نیامده پردگی پرده نشینی پاکدامنی پوشیده شدن پنهان بودن، پرده نشینی، پاکدامنی عفت: دوستان، دختر رز توبه ز مستوری کرد شد سوی محتسب و کار بدستوری کرد. (حافظ)
جمع مشهور، نامیان خنیدگان ناموران نامبر داران، جمع مشهور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : مشهورین بدین نام سه تن باشند
مشهوره در فارسی مونث مشهور بنگرید به مشهور مونث مشهور، جمع مشهورات
در تازی نیامده فریفتگی، باد ساری ابر تنی فریفتگی، تکبر غرور
در تازی نیامده منگیا گری قماربازی} صد هزاران چنین فسون و فریب کرده ام از مقامری بشکیب) (هفت پیکر چا. استانبول 225)
مقدوره در فارسی مونث مقدور توانکرد، اندازه گرفته، شدنی مونث مقدور، جمع مقدورات
مقصوره در فارسی مونث مقصور بنگرید به مقصور و پردگی (زنان در پرده زنان در حرم)، تخت، دیوار بست، کریچه خانه کوچک، چوز شرم زن، گردک (حجله) مونث مقصور کوتاه شده، زن خانه نشین، سرای حصار دار، خانه کوچک
بدبختی، اندوهناکی: (بهار خرم نزدیک آمد از دوری بشاد کامی نزدیک شو ز مندوری) (جلاب. صحاح الفرش. 116)
ساخته فارسی گویان که پس از ساختن ممهور نرینه مادینه آن را نیز آفریده اند مهر دار مونث ممهور: (پاکتهای ممهوره)
منسوب به منصور، یکی از گوشه های چهارگاه
جنبایی منسوب به موتور، آنچه که دارای موتور است موتور دار: (قایق موتوری)
دور افتادگی جدایی دوری: (مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی) (حافظ. 352)، متروک ماندن
نوعی از حکومت که رییس آن از سوی مردم کشور برای مدتی محدود برگزیده شود و آن انواع مختلف دارد، جمهوری اسلامی، جهموری سوسیالیستی، جمهوری دموکراتیک، جهموری فدرال و غیره
ظاهراً مالی بوده که به مصادره و جریمه یا به عنوان طرح یا مالیات اجباری از کسی می گرفتند
((مَ))
فرهنگ فارسی معین
منسوب به محفور، فرش های مخصوص از قبیل زیلو و قطیفه خواب دار و غیره که در شهر «محفوره» می بافتند
جدایی، دوری