جدول جو
جدول جو

معنی مقنبع - جستجوی لغت در جدول جو

مقنبع(مُ قَمْ بِ)
رجل مقنبعالرأس، مرد درازسر همچو کلاه دراز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقنع
تصویر مقنع
کسی که سر و صورت خود را پوشانیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقنع
تصویر مقنع
اقناع کننده، قانع کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منبع
تصویر منبع
اصل، منشا، ماخذ، جای جوشیدن و بیرون آمدن آب از زمین، چشمه
فرهنگ فارسی عمید
(مُ صَمْ بَ)
خردسر. مقلوب مصعنب. (ناظم الاطباء). مرد مایل و کشیده سربه سوی درازی هرچه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ ثِ)
رجل مقنثعاللحیه، مرد بزرگ و پراکنده ریش. (منتهی الارب) (آنندراج). مردی که ریش وی بزرگ و پراکنده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
سرانداز. روسری زنانه. (ازفهرست ولف). مقنع. مقنعه:
هم از شعر پیراهنی لاجورد
یکی سرخ شلوار و مقناع زرد.
فردوسی.
وز آن خلعتی کامد او را ز شاه
ز مقناع و آن دوکدان سیاه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ بِ)
مرغ درآینده درآشیان. (آنندراج). مرغ در آشیانۀ خود درآمده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انقباع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَبْ بِ)
آب که اندک اندک برآید. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آب اندک اندک روان شده. (ناظم الاطباء). رجوع به تنبع شود
لغت نامه دهخدا
توبره شکار، پیرا سپاه جماعتی سوار که بطمع غارت همراه لشکر شوند، جمع مقانب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منبع
تصویر منبع
چشمه سر چشمه، خاستگاه خاستا چشمه، اصل منشا: (سنجر... خطه خراسان در عهد او مقصد جهانیان بود و منشا علوم و منبع فضایل و معدن هنر و فرهنگ) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 45)، جمع منابع
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته مغنا مکنا روسری خرسند کننده پارچه ای که زنان سر خود را بدان پوشانند روسری مقنعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقنع
تصویر مقنع
((مُ قَ نَّ))
کسی که سر و صورت خودرا پوشانیده، مردی که کلاه خود بر سر نهاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقنب
تصویر مقنب
((مِ نَ))
جماعتی سوار که به طمع غارت همراه لشکر شوند، جمع مقانب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منبع
تصویر منبع
((مَ بَ))
سرچشمه، جای بیرون آمدن آب، جمع منابع، محل پیدایش چیزی، منشأ، اصل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منبع
تصویر منبع
آبشخور، بن مایه، سرچشمه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از منبع
تصویر منبع
Source
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منبع
تصویر منبع
source
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از منبع
تصویر منبع
sumber
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از منبع
تصویر منبع
chanzo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از منبع
تصویر منبع
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از منبع
تصویر منبع
来源
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از منبع
تصویر منبع
מָקוֹר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از منبع
تصویر منبع
출처
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از منبع
تصویر منبع
fonte
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از منبع
تصویر منبع
स्रोत
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از منبع
تصویر منبع
fonte
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از منبع
تصویر منبع
fuente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از منبع
تصویر منبع
bron
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از منبع
تصویر منبع
джерело
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از منبع
تصویر منبع
источник
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از منبع
تصویر منبع
źródło
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از منبع
تصویر منبع
Quelle
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از منبع
تصویر منبع
แหล่งที่มา
دیکشنری فارسی به تایلندی