گل تراشه ترقیده و پاره پاره شده. (منتهی الارب). یا یتفلق من الطین و یتشقق. (اقرب الموارد) ، آنچه از آهن برافتد و پراکنده شود وقت کوفتن است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قلفع شود
گل تراشه ترقیده و پاره پاره شده. (منتهی الارب). یا یتفلق من الطین و یتشقق. (اقرب الموارد) ، آنچه از آهن برافتد و پراکنده شود وقت کوفتن است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قِلفَع شود
لقب پدر ابومحمد عبدالله بن مقفع فصیح و بلیغ معروف است، بدانجهت که حجاج او را مضروب ساخت و دست او یرا گرفت. (ازمحیط المحیط). لقب پدر عبدالله بن مقفع است از زبان آوران معروف و پیش از آنکه دین اسلام اختیار کند نام او روزبه بود و پدر وی را بدان جهت مقفع گفتند که چون حجاج چوب بر انگشتان وی بزد قفعت یده، یرا گرفت دست او. (ناظم الاطباء). و رجوع به ابن المقفع شود
لقب پدر ابومحمد عبدالله بن مقفع فصیح و بلیغ معروف است، بدانجهت که حجاج او را مضروب ساخت و دست او یرا گرفت. (ازمحیط المحیط). لقب پدر عبدالله بن مقفع است از زبان آوران معروف و پیش از آنکه دین اسلام اختیار کند نام او روزبه بود و پدر وی را بدان جهت مقفع گفتند که چون حجاج چوب بر انگشتان وی بزد قفعت یده، یرا گرفت دست او. (ناظم الاطباء). و رجوع به ابن المقفع شود
ترنجیده و درهم کشیده. (ناظم الاطباء). رجل مقفعالیدین، مرد ترنجیده و یرا گرفته دست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مردی که دستش ترنجیده و برگشته باشد. (از اقرب الموارد)
ترنجیده و درهم کشیده. (ناظم الاطباء). رجل مقفعالیدین، مرد ترنجیده و یرا گرفته دست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مردی که دستش ترنجیده و برگشته باشد. (از اقرب الموارد)
امیر معزول. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). معزول و از کار خارج شده، ازبیخ برکنده شده و از جای خود برداشته شده. (ناظم الاطباء). منتزع. (اقرب الموارد) ، فرس مقلوع، اسب که بر پشتش دایرۀ قالع باشد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گرفتار بیماری قلاع. (از اقرب الموارد)
امیر معزول. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). معزول و از کار خارج شده، ازبیخ برکنده شده و از جای خود برداشته شده. (ناظم الاطباء). منتزع. (اقرب الموارد) ، فرس مقلوع، اسب که بر پشتش دایرۀ قالع باشد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گرفتار بیماری قلاع. (از اقرب الموارد)
کلاسنگ. (تفلیسی). فلاخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آلتی که بدان سنگ بیندازند و آن را چوپانان بکاردارند. ج، مقالیع. (از اقرب الموارد). قلماسنگ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، بیل و ابزاری که بدان زمین را انباشته می کنند. (ناظم الاطباء)
کلاسنگ. (تفلیسی). فلاخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آلتی که بدان سنگ بیندازند و آن را چوپانان بکاردارند. ج، مقالیع. (از اقرب الموارد). قلماسنگ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، بیل و ابزاری که بدان زمین را انباشته می کنند. (ناظم الاطباء)
سر به زیر، سرما زده، گشته انگشت کژ انگشت کسی که همیشه سرش بطرف پایین باشد سرافکنده سر بزیر، کسی که دستهایش بر اثر سرما و جز آن شل و لرزان باشد، آنکه انگشتانش ترنجیده و برگشته باشد
سر به زیر، سرما زده، گشته انگشت کژ انگشت کسی که همیشه سرش بطرف پایین باشد سرافکنده سر بزیر، کسی که دستهایش بر اثر سرما و جز آن شل و لرزان باشد، آنکه انگشتانش ترنجیده و برگشته باشد