قافیه کرده شده. (آنندراج). دارای قافیه. (ناظم الاطباء). بقافیه. قافیه دار. بیت مقفی، بیتی که آن را قافیت پدید کرده اند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گفتند حروف آخرین آن به یکدیگر ماننده تا فرق بود میان مقفی و غیرمقفی... (المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 147) ، آن است که ضرب و عروض آن در حروف مختلف باشند چنانکه رضی نیشابوری گفته است: زهی سرفرازی که با پایگاهت میسر نشد چرخ را دستیاری. که اگر چه وزن عروض و ضرب این بیت فعولن است حروف آن مختلف است. (المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 310) ، درپی داشته شده. (آنندراج)
قافیه کرده شده. (آنندراج). دارای قافیه. (ناظم الاطباء). بقافیه. قافیه دار. بیت مقفی، بیتی که آن را قافیت پدید کرده اند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گفتند حروف آخرین آن به یکدیگر ماننده تا فرق بود میان مقفی و غیرمقفی... (المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 147) ، آن است که ضرب و عروض آن در حروف مختلف باشند چنانکه رضی نیشابوری گفته است: زهی سرفرازی که با پایگاهت میسر نشد چرخ را دستیاری. که اگر چه وزن عروض و ضرب این بیت فعولن است حروف آن مختلف است. (المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 310) ، درپی داشته شده. (آنندراج)
منسوب به مقله، منسوب به ابن مقله، نوعی قلم تحریر منسوب به ابو الحسن علی بن هلال مشهور به ابن مقله: (و بزمین عراق دوانزده قلم است هر یکی را قد و اندام و تراشی دیگر و هر یکی را ببزرگی از خطاطان باز خوانند یکی مقلی به ابن مقله باز خوانند) (نوروز نامه. 49)
منسوب به مقله، منسوب به ابن مقله، نوعی قلم تحریر منسوب به ابو الحسن علی بن هلال مشهور به ابن مقله: (و بزمین عراق دوانزده قلم است هر یکی را قد و اندام و تراشی دیگر و هر یکی را ببزرگی از خطاطان باز خوانند یکی مقلی به ابن مقله باز خوانند) (نوروز نامه. 49)
منسوب به مقفع، منسوب به ابن المقفع، نوعی قلم تحریری (شاید منسوب باشد به داذبه معروف به ابن المقفع) : (و بزمین عراق دوانزده قلم است هر یکی را قد و اندام و تراشی دیگر و هر یکی را ببزرگی از خطاطان باز خوانند یکی مقلی به ابن مقله باز خوانند... سدیگرمقفعی که به ابن مقفع باز خوانند) (نوروزنامه. 49)
منسوب به مقفع، منسوب به ابن المقفع، نوعی قلم تحریری (شاید منسوب باشد به داذبه معروف به ابن المقفع) : (و بزمین عراق دوانزده قلم است هر یکی را قد و اندام و تراشی دیگر و هر یکی را ببزرگی از خطاطان باز خوانند یکی مقلی به ابن مقله باز خوانند... سدیگرمقفعی که به ابن مقفع باز خوانند) (نوروزنامه. 49)
پر ونیده (پرون کامل) تمام کرده کامل شده، و همان عروضی متکلف بجای فاع (فاعلاتن) متحرکی و دو ساکن بر فاعلاتن افزوده است و آنرا فاعلییاتان کرده و این تغییر را تضفیت نام نهاده و اصل آن از ضفوست بضاد معجمه و گویند درع ضاف یعنی زرهی تمام و این متکلف ازین فعل بنا تفعیلی بکرده است و فاعلییاتان را ضرب مضفی خوانده یعنی تمام کرده و این هم تصرفی نامعلوم است
پر ونیده (پرون کامل) تمام کرده کامل شده، و همان عروضی متکلف بجای فاع (فاعلاتن) متحرکی و دو ساکن بر فاعلاتن افزوده است و آنرا فاعلییاتان کرده و این تغییر را تضفیت نام نهاده و اصل آن از ضفوست بضاد معجمه و گویند درع ضاف یعنی زرهی تمام و این متکلف ازین فعل بنا تفعیلی بکرده است و فاعلییاتان را ضرب مضفی خوانده یعنی تمام کرده و این هم تصرفی نامعلوم است
مصفا در فارسی: پالوده زر آلوده کم عیار بود زر پالوده پایدار بود (سنائی)، پاکیزه صاف کرده شده تصفیه شده: عسل مصفی شراب مصفی، خالص بی غش: عیش مصفی، پاکیزه مبرا: هر آینه چون مرآت حکم از زنگار غرض و میل مصفاست و اثقم که اگر تفحص بسزا رود همه حال برائت ذمت من ظاهر گردد
مصفا در فارسی: پالوده زر آلوده کم عیار بود زر پالوده پایدار بود (سنائی)، پاکیزه صاف کرده شده تصفیه شده: عسل مصفی شراب مصفی، خالص بی غش: عیش مصفی، پاکیزه مبرا: هر آینه چون مرآت حکم از زنگار غرض و میل مصفاست و اثقم که اگر تفحص بسزا رود همه حال برائت ذمت من ظاهر گردد
سر به زیر، سرما زده، گشته انگشت کژ انگشت کسی که همیشه سرش بطرف پایین باشد سرافکنده سر بزیر، کسی که دستهایش بر اثر سرما و جز آن شل و لرزان باشد، آنکه انگشتانش ترنجیده و برگشته باشد
سر به زیر، سرما زده، گشته انگشت کژ انگشت کسی که همیشه سرش بطرف پایین باشد سرافکنده سر بزیر، کسی که دستهایش بر اثر سرما و جز آن شل و لرزان باشد، آنکه انگشتانش ترنجیده و برگشته باشد