کهنسال از میش و بز. (منتهی الارب) (آنندراج). نعجه مقصر، میش کهنسال و کذلک معزمقصر. (ناظم الاطباء) ، ماء مقصر، به معنی قاصر است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آبی که شتران در حول و حوش آن چرا کنند و آب دوردست از چراگاه و آب سرد. (ناظم الاطباء)
کهنسال از میش و بز. (منتهی الارب) (آنندراج). نعجه مقصر، میش کهنسال و کذلک معزمقصر. (ناظم الاطباء) ، ماء مقصر، به معنی قاصر است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آبی که شتران در حول و حوش آن چرا کنند و آب دوردست از چراگاه و آب سرد. (ناظم الاطباء)
آن که در کار سستی می کند و بازمی ایستد در کاری و کوتاهی کننده و آن که در تکالیف خود سستی و کوتاهی می کند. (ناظم الاطباء). آنکه کوتاه آمده است در وجیبه ای یا وظیفه ای به عمد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گناهکار. تقصیرکار: خواری مکش و کبر مکن بر ره دین رو مؤمن نه مقصر بود ای مرد و نه غالی. ناصرخسرو. برتر مشو از حد و نه فروتر هش دار مقصر مباش وغالی. ناصرخسرو. نه بوده گه حمله پی رخش مقصر نه کرده گه زخم سر تیغ محابا. مسعودسعد. گرچه در حق وی امسال مقصر بودیم عذر تقصیر توان خواست از او سال دگر. امیرمعزی. در احکام نیک بندگی خود را مقصر شناسم. (کلیله و دمنه). به خاک پات که گر سر فدا کند سعدی مقصر است هنوز از ادای احسانت. سعدی. گر ما مقصریم تو دریای رحمتی جرمی که می رود به امید عطای تست. سعدی. هر چند در همه ابواب خود را مقصر و قاصر دانسته. (جامع التواریخ رشیدی). بنابراین اگر یکی از ایشان در هیأتی از هیآت صلوه غافل و مقصربود و دیگر حاضر و مکمل، اثر حضور حاضر حکم غفلت غافل زایل گرداند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 300) ، آن که عطا را کم و ناچیز می کند. (از ذیل اقرب الموارد) ، گازر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سفیدکننده جامه ها. (از اقرب الموارد) ، آن که کوتاه می کند موی را. ج، مقصرون. قوله تعالی: محلقین رؤسکم و مقصرین. (ناظم الاطباء). آن که ناخن یا موی سر را پس از فراغت ازحج کوتاه می کند
آن که در کار سستی می کند و بازمی ایستد در کاری و کوتاهی کننده و آن که در تکالیف خود سستی و کوتاهی می کند. (ناظم الاطباء). آنکه کوتاه آمده است در وجیبه ای یا وظیفه ای به عمد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گناهکار. تقصیرکار: خواری مکش و کبر مکن بر ره دین رو مؤمن نه مقصر بود ای مرد و نه غالی. ناصرخسرو. برتر مشو از حد و نه فروتر هش دار مقصر مباش وغالی. ناصرخسرو. نه بوده گه حمله پی رخش مقصر نه کرده گه زخم سر تیغ محابا. مسعودسعد. گرچه در حق وی امسال مقصر بودیم عذر تقصیر توان خواست از او سال دگر. امیرمعزی. در احکام نیک بندگی خود را مقصر شناسم. (کلیله و دمنه). به خاک پات که گر سر فدا کند سعدی مقصر است هنوز از ادای احسانت. سعدی. گر ما مقصریم تو دریای رحمتی جرمی که می رود به امید عطای تست. سعدی. هر چند در همه ابواب خود را مقصر و قاصر دانسته. (جامع التواریخ رشیدی). بنابراین اگر یکی از ایشان در هیأتی از هیآت صلوه غافل و مقصربود و دیگر حاضر و مکمل، اثر حضور حاضر حکم غفلت غافل زایل گرداند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 300) ، آن که عطا را کم و ناچیز می کند. (از ذیل اقرب الموارد) ، گازر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سفیدکننده جامه ها. (از اقرب الموارد) ، آن که کوتاه می کند موی را. ج، مقصرون. قوله تعالی: محلقین رؤسکم و مقصرین. (ناظم الاطباء). آن که ناخن یا موی سر را پس از فراغت ازحج کوتاه می کند
شبانگاه. وآمیزش روشنایی شبانگاه. مقصر. (م ص / م ص ) . (منتهی الارب). آمیزش تاریکی و روشنایی و شبانگاه. ج، مقاصر و مقاصیر. (ناظم الاطباء). شبانگاه. (از اقرب الموارد)، واحد مقاصیرالطریق بر غیر قیاس. (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به مقاصیر شود
شبانگاه. وآمیزش روشنایی شبانگاه. مقصر. (م َ ص َ / م َ ص ِ) . (منتهی الارب). آمیزش تاریکی و روشنایی و شبانگاه. ج، مقاصر و مقاصیر. (ناظم الاطباء). شبانگاه. (از اقرب الموارد)، واحد مقاصیرالطریق بر غیر قیاس. (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به مقاصیر شود