جدول جو
جدول جو

معنی مقدود - جستجوی لغت در جدول جو

مقدود
(مَ)
نیکوبالا. (مهذب الاسماء) (دهار). مرد باریک اندام. (ناظم الاطباء) ، مبتلا به درد شکم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مقدود
نیکو بالا، مبتلا به درد شکم
تصویری از مقدود
تصویر مقدود
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقصود
تصویر مقصود
(پسرانه)
آنچه کسی قصد انجام آن را دارد، منظور، مطلوب و مورد نظر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مقداد
تصویر مقداد
(پسرانه)
نام یکی از اصحاب پیامبر (ص) و از اولین شیعیان علی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مجدود
تصویر مجدود
(پسرانه)
نیکبخت، نام شاعر معروف قرن ششم، سنائی غزنوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مردود
تصویر مردود
رد شده، غیرقابل قبول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقصود
تصویر مقصود
قصد، نیت، مطلوب، خواسته، هدف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقدور
تصویر مقدور
انجام شدنی، امکان پذیر، ممکن، امر حتمی، مقدر، قدرت داده شده، توانا شده بر چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معدود
تصویر معدود
شمرده، شمار شده، شمرده شده، کنایه از کم، اندک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسدود
تصویر مسدود
سد شده، بسته شده، استوار شده، بازداشته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محدود
تصویر محدود
چیزی که حدونهایت داشته باشد، آنچه برای آن حدومرز تعیین شده باشد، کوچک، مختصر، ویژگی کسی که آزادی ندارد، در علوم ادبی ویژگی قصیده ای که نسیب ندارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ممدود
تصویر ممدود
دارای علامت مد، کشیده و دراز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقدور
تصویر مقدور
تقدیر شده و مقدر، امر حتمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معدود
تصویر معدود
شمار کرده شده، بحساب آمده و حساب شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقصود
تصویر مقصود
آهنگ نموده شده، مراد، مطلوب، خواسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممدود
تصویر ممدود
دراز شده کشیده شده کشیده شده. یا ظل ممدود. سایه دراز: (بعضی گفتند که ظل ممدود است در بهشت.) (کشف الاسرار 545: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مودود
تصویر مودود
دوست داشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهدود
تصویر مهدود
تهدید شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاود
تصویر مقاود
جمع مقود، افسارها، لگام ها، چنبور ها، رسنها، مهارها
فرهنگ لغت هوشیار
اندازه کرده، متناهی، حد گذارده شده، آنچه برای آن حد و مرز تعیین شده باشد، محروم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسدود
تصویر مسدود
سد شده و بند شده و بسته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشدود
تصویر مشدود
توان بخشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مردود
تصویر مردود
رد شده، برگردانده، بازگشت
فرهنگ لغت هوشیار
صاحب بخت و روزی بختیار کامروا: ... و بدین مملکت مجدود و نیکبخت ساخت و توفیق داد. بختیار فراخروزی، نام سنائی غزنوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجدود
تصویر مجدود
((مَ))
بختیار، کامروا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محدود
تصویر محدود
((مَ))
دارای حد و مرز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مردود
تصویر مردود
((مَ))
رد شده، طرد شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معدود
تصویر معدود
((مَ))
شمرده شده، حساب شده، کم، اندک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسدود
تصویر مسدود
((مَ))
بسته شده، باز داشته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ممدود
تصویر ممدود
((مَ))
کشیده شده، دارای علامت مد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقصود
تصویر مقصود
((مَ))
مراد، نیت، خواهش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مردود
تصویر مردود
افتاده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مقدور
تصویر مقدور
شدنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مقصود
تصویر مقصود
آهنگ، آهنگیده، خواست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محدود
تصویر محدود
اندک، کران مند، کرانه پذیر
فرهنگ واژه فارسی سره