با هم آمیختن. قراف. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، نزدیک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آمیزش کردن به گناه. (منتهی الارب) (آنندراج). آمیزش کردن گناه را. (از ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، گائیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). جماع کردن با زن. (از محیط المحیط). آرامش. نزدیکی کردن با زن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، رسیدن اندکی از بیماری جرب شتر را. (از اقرب الموارد) ، چرانیدن گوسفند در زمین و باز ده. (از اقرب الموارد)
با هم آمیختن. قِراف. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، نزدیک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آمیزش کردن به گناه. (منتهی الارب) (آنندراج). آمیزش کردن گناه را. (از ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، گائیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). جماع کردن با زن. (از محیط المحیط). آرامش. نزدیکی کردن با زن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، رسیدن اندکی از بیماری جرب شتر را. (از اقرب الموارد) ، چرانیدن گوسفند در زمین و باز ده. (از اقرب الموارد)
پیشه وران. (یادداشت مرحوم دهخدا). پیشه وران و صنعت گران و این در اصل صیغۀ اسم فاعل واحد مؤنث است از باب افتعال که صفت واقع شده موصوف او مثل لفظ فرقه و جماعه همیشه محذوف می باشد از این جهت اطلاق در معنی جمع می نمایند چنانکه معتزله. (غیاث) (آنندراج) : بر اهل بازار و محترفه محتسبی امین گماشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 439). از اصناف معتمدان محترفه و بازرگانان به تواتر استماع افتاده است. (ترجمه محاسن اصفهان ص 56). اگر مردم مجلس محترفه و اهل بازار باشند حسینی و عجم و بوسلیک و.... خوانند. (بهجت الروح 59)
پیشه وران. (یادداشت مرحوم دهخدا). پیشه وران و صنعت گران و این در اصل صیغۀ اسم فاعل واحد مؤنث است از باب افتعال که صفت واقع شده موصوف او مثل لفظ فرقه و جماعه همیشه محذوف می باشد از این جهت اطلاق در معنی جمع می نمایند چنانکه معتزله. (غیاث) (آنندراج) : بر اهل بازار و محترفه محتسبی امین گماشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 439). از اصناف معتمدان محترفه و بازرگانان به تواتر استماع افتاده است. (ترجمه محاسن اصفهان ص 56). اگر مردم مجلس محترفه و اهل بازار باشند حسینی و عجم و بوسلیک و.... خوانند. (بهجت الروح 59)
مصارفه در فارسی: ور تنیدن (مبادله کردن)، سر باژ سر باج مبادله کردن، عوارضی که بمقتضای حال مودیان مالیات برای جبران کسردر آمدهای مالیاتی از آنان وصول میشد
مصارفه در فارسی: ور تنیدن (مبادله کردن)، سر باژ سر باج مبادله کردن، عوارضی که بمقتضای حال مودیان مالیات برای جبران کسردر آمدهای مالیاتی از آنان وصول میشد
متصرفه در فارسی مونث متصرف و داشته به چنگ آورده مونث متصرف، قوتی است مترتب در مقدم تجویف اوسط دماغ و عمل آن ترکیب و تحلیل صور موجود در خیال و معانی موجود در حافظه است. این قوت اگر عاقله را بکار بندد مفکره و اگر وهم را در محسوسات بکار بندد متخیله نامیده شود
متصرفه در فارسی مونث متصرف و داشته به چنگ آورده مونث متصرف، قوتی است مترتب در مقدم تجویف اوسط دماغ و عمل آن ترکیب و تحلیل صور موجود در خیال و معانی موجود در حافظه است. این قوت اگر عاقله را بکار بندد مفکره و اگر وهم را در محسوسات بکار بندد متخیله نامیده شود
محترفه در فارسی مونث محترف - و پیشه وران خداوندان پیشه مونث محترف زنی که پیشه ور باشد، گروه پیشه وران: بعضی از صناع و محترفه که در ربقه اسار بر یکدیگر بخش کرده بودند... زنده رها نکردند
محترفه در فارسی مونث محترف - و پیشه وران خداوندان پیشه مونث محترف زنی که پیشه ور باشد، گروه پیشه وران: بعضی از صناع و محترفه که در ربقه اسار بر یکدیگر بخش کرده بودند... زنده رها نکردند