- مقترح
- بی اندیشه گوی، پیش کشنده در میان گذارنده، به زور خواهنده آنکه بدون لیاقت و لزوم و با برام پرسش کند، آنکه بی اندیشه شعر گوید و خواند، آنکه از خود چیزی نو آورد، کسی که مطلبی را پیشنهاد کند تا مورد بحث دانشمندان قرار گیرد، جمع مقترحین
معنی مقترح - جستجوی لغت در جدول جو
- مقترح ((مُ تَ رِ))
- آن که بدون لیاقت و لزوم و به ابرام پرسش کند، آن که بی اندیشه شعر گوید و خواند، آن که از خود چیزی نو آورد، آن که مطلبی را پیشنهاد کند تا مورد بحث دانشمندان قرار گیرد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یار و رفیق
نزدیک شونده
((مُ تَ رِ))
فرهنگ فارسی معین
یار شونده، قرین شونده، دوست، رفیق، نزدیک، در نجوم ستاره ای که به ستاره دیگر نزدیک شود
پیوسته، همراه، در علم نجوم ویژگی ستاره ای که در حالت مقارنه باشد
ریش انگیز خستان تولید جراحت کننده توضیح دوایی را نامند که بقوت حرارت و نفوذ و جذب خود بتحلیل بر دو فانی ساز در طوباتی (را) که میان اجزای جلد است و احداث قرحه نماید مانند: بلادر (مخزن الادویه)
جمع مقترح درحالت نصبی و جری (درفارسی مراعات این قاعده نکنند)