جدول جو
جدول جو

معنی مقترح

مقترح((مُ تَ رِ))
آن که بدون لیاقت و لزوم و به ابرام پرسش کند، آن که بی اندیشه شعر گوید و خواند، آن که از خود چیزی نو آورد، آن که مطلبی را پیشنهاد کند تا مورد بحث دانشمندان قرار گیرد
تصویری از مقترح
تصویر مقترح
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مقترح

مقترح

مقترح
بی اندیشه گوی، پیش کشنده در میان گذارنده، به زور خواهنده آنکه بدون لیاقت و لزوم و با برام پرسش کند، آنکه بی اندیشه شعر گوید و خواند، آنکه از خود چیزی نو آورد، کسی که مطلبی را پیشنهاد کند تا مورد بحث دانشمندان قرار گیرد، جمع مقترحین
فرهنگ لغت هوشیار

مقترح

مقترح
به تحکم از کسی چیزی را خواهنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه بطور ابرام و بدون لیاقت و لزوم پرسش می کند و درخواست می نماید. (ناظم الاطباء) ، بی اندیشه گویندۀ شعر. (آنندراج). آنکه بی اندیشه شعر می گوید و می خواند. (ناظم الاطباء). به ارتجال خطبه گوینده. (از اقرب الموارد) ، آنکه از نو پیدا میکند چیزی را بی آنکه از کسی شنیده باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، اقتراح کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه مطلبی را عنوان کند و از صاحب نظران و دانشمندان درباره آن نظر خواهد، سوارشوندۀ شتری که هنوز بر وی سوار نشده باشند. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقتراح شود
لغت نامه دهخدا

مقترن

مقترن
یار شونده، قرین شونده، دوست، رفیق، نزدیک، در نجوم ستاره ای که به ستاره دیگر نزدیک شود
مقترن
فرهنگ فارسی معین

مقترن

مقترن
پیوسته، همراه، در علم نجوم ویژگی ستاره ای که در حالت مقارنه باشد
مقترن
فرهنگ فارسی عمید

متقرح

متقرح
قرحه دار و دارای ریش. ریش دار و ریش خورده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جرب المتقرح. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، آماده و مستعد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقرح شود
لغت نامه دهخدا

متترح

متترح
اندوهگین. (آنندراج) (از منتهی الارب). اندوهگین و مغموم. (ناظم الاطباء). و رجوع به تترح شود
لغت نامه دهخدا

مجترح

مجترح
کسب کننده و ورزنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که کسب می کند و می ورزد برای نفع و سود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا