نزدیک، مقابل دور، دارای فاصلۀ کم مکانی یا زمانی مثلاً راه نزدیک، لحظهٴ نزدیک، جمع نزدیکان، دارای رابطه در دوستی یا خویشاوندی مثلاً او از دوستان نزدیک من بود، دارای شباهت تقریبی، دارای اختلاف جزئی مثلاً شکل ها نزدیک به هم بود، مقابل دور، مکانی با فاصلۀ کم مثلاً از نزدیک آمده ام، در مکانی با فاصلۀ کم مثلاً او نزدیک ایستاده بود
نزدیک، مقابلِ دور، دارای فاصلۀ کم مکانی یا زمانی مثلاً راه نزدیک، لحظهٴ نزدیک، جمعِ نزدیکان، دارای رابطه در دوستی یا خویشاوندی مثلاً او از دوستان نزدیک من بود، دارای شباهت تقریبی، دارای اختلاف جزئی مثلاً شکل ها نزدیک به هم بود، مقابلِ دور، مکانی با فاصلۀ کم مثلاً از نزدیک آمده ام، در مکانی با فاصلۀ کم مثلاً او نزدیک ایستاده بود
هر چیز میانه در جید و هیچکاره، گویند: شی ٔ مقارب و دین مقارب، ای متوسط. (منتهی الارب). هر چیز میانه در خوبی و بدی، هر چیز ارزان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنکه میانه روی کند در کارها. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) ، ثوب مقارب، جامۀ غیرجید، نزدیک. (ناظم الاطباء) : چون ماو شما مقارب یکدگریم به زآن نبود که پردۀ هم ندریم. سعدی (کلیات چ مصفا ص 847)
هر چیز میانه در جید و هیچکاره، گویند: شی ٔ مقارب و دین مقارب، ای متوسط. (منتهی الارب). هر چیز میانه در خوبی و بدی، هر چیز ارزان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنکه میانه روی کند در کارها. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) ، ثوب مقارب، جامۀ غیرجید، نزدیک. (ناظم الاطباء) : چون ماو شما مقارب یکدگریم به زآن نبود که پردۀ هم ندریم. سعدی (کلیات چ مصفا ص 847)
بخششها و عطایا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عطایا، گویند مفرد ندارد و گویند مفرد آن مقثب است. (از اقرب الموارد) : جمیع مقانب را مستغرق مقاثب کرده و منتهای بی منتهایی از جود بر جودجیود جنود لازم آورده. (درۀ نادره چ شهیدی ص 489)
بخششها و عطایا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عطایا، گویند مفرد ندارد و گویند مفرد آن مَقثَب است. (از اقرب الموارد) : جمیع مقانب را مستغرق مقاثب کرده و منتهای بی منتهایی از جود بر جودجیود جنود لازم آورده. (درۀ نادره چ شهیدی ص 489)
جمع واژۀ مقنب. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مقنب شود، گرگهای بسیار شکار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گروهی از سواران که برای غارت جمع شوند. (از اقرب الموارد) : ایشان را از کمات کتائب و حمات مقانب شناختی. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 316). تمامت اقارب و عساکر و مقانب و عشایر را از شریف تا وضیع... به نسبت و اندازۀ همت خویش نصیبه ای تمام دادند. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 149). لشکرکشان حضرت و بندگان دولت، عساکر و مقانب به مشارق و مغارب کشیده. (جهانگشای جوینی ایضاً ج 1 ص 159)
جَمعِ واژۀ مِقنَب. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مقنب شود، گرگهای بسیار شکار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گروهی از سواران که برای غارت جمع شوند. (از اقرب الموارد) : ایشان را از کمات کتائب و حمات مقانب شناختی. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 316). تمامت اقارب و عساکر و مقانب و عشایر را از شریف تا وضیع... به نسبت و اندازۀ همت خویش نصیبه ای تمام دادند. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 149). لشکرکشان حضرت و بندگان دولت، عساکر و مقانب به مشارق و مغارب کشیده. (جهانگشای جوینی ایضاً ج 1 ص 159)
خوردن طعام را یا آب را. (منتهی الارب) ، یا خوردن تمامۀ آن را. گویند: قاءب الطعام قأباً، خورد طعام را یا خورد تمامۀ آن را. و نیز قأب الماء، آشامید آب را یا آشامید تمامۀ آن را. (منتهی الارب)
خوردن طعام را یا آب را. (منتهی الارب) ، یا خوردن تمامۀ آن را. گویند: قَاءَب َ الطعام قأباً، خورد طعام را یا خورد تمامۀ آن را. و نیز قأب الماء، آشامید آب را یا آشامید تمامۀ آن را. (منتهی الارب)