جدول جو
جدول جو

معنی مقاساه - جستجوی لغت در جدول جو

مقاساه
(طَ)
از ’ق س و’، رنج بکشیدن. (تاج المصادر بیهقی). رنج چیزی کشیدن. (دهار) (از مجمل اللغه) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). معالجۀ امر شدید و مکابدۀ آن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). و رجوع به دو مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
مقاساه
مقاسا و مقاسات در فارسی رنج کشی، همدردی همرنجی
تصویری از مقاساه
تصویر مقاساه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقاسات
تصویر مقاسات
رنج کشیدن، سختی کشیدن، به رنج و تعب افتادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقاسمه
تصویر مقاسمه
چیزی را با هم قسمت کردن و هر کدام بهرۀ خود را بردن، سوگند یاد کردن برای کسی، کسی را سوگند دادن
فرهنگ فارسی عمید
(عَظظ)
یاری دادن کسی را. لغت ردیه است. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). یاری کردن و به مال و تن با کسی غمخواری کردن و لفظ مواسات مهموزالفاء ناقص است که همزۀ آن به واو مقلوب مکتوب شده مثال واوی نیست چنانکه به ظاهر دیده می شود. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
سرزنش کردن و نکوهیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
جور کردن با یکدیگر. (تاج المصادر بیهقی نسخۀ خطی کتاب خانه سازمان ورق 198). و رجوع به قاسط شود
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ سَ)
با کسی سوگند خوردن. (المصادرزوزنی). کسی را سوگند خوردن. (تاج المصادر بیهقی). از برای کسی سوگند خوردن. (ترجمان القرآن). سوگند کردن برای کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، کسی را سوگند دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، با کسی چیزی قسمت کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). چیزی را با کسی بخش کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، بهره و بخش خود را گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
از کسی دور شدن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، نبرد کردن به دوری. (منتهی الارب) (آنندراج) : قاصانی مقاصاه فقصوته، نبرد کرد با من در دوری ومباعدت پس غالب آمدم بر آن، و گویند: هلم اقاصیک اینا ابعد من الشر، بیا تا نبرد کنم تو را که کدام یک دورتریم از بدی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ طَ مَ)
محاکمه کردن با کسی. (از ناظم الاطباء). مرافعه پیش قاضی بردن و محاکمه کردن با کسی. (از اقرب الموارد). پیش قاضی رفتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، مصالحه کردن با کسی در مالی. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ بَ)
با کسی، چیزی فراموش کردن. (تاج المصادر بیهقی نسخۀ خطی کتاب خانه لغت نامه ص 206 ب) (المصادر زوزنی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(ظَ رَ)
با هم بزرگ منشی نمودن و با هم مفاخره کردن. (منتهی الارب). با هم بزرگ منشی و فخر نمودن. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مفاخره. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
با همدیگر شناوری کردن. (از منتهی الارب). مسابحه. (از متن اللغه). با هم شنا کردن
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دشمنی کردن باکسی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ نَ)
از ’ت س و’، رنجانیدن کسی را و استخفاف او کردن. (آنندراج). تاساه متاساه، رنجانید وی را و استخفاف او کرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَظظ)
از ’خ س و’، طاق و جفت بازیدن به گردکان. (آنندراج). خاساه ، طاق و جفت بازید با وی به گردکان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
رنج کشیدن. (غیاث). مقاساه. تحمل. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و اگرنه آتشی که تن من بر این رنجها الف گرفته است و در مقاسات شداید خو کرده در این حوادث زندگانی چگونه ممکن باشدی. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 187). بنده را صبر او بود بر مقاسات آنچه بدو رسد از حکم حق سبحانه و تعالی. (ترجمه رسالۀ قشیریه چ فروزانفر ص 278). زبان تظلم بگشاد و مقاسات شداید و مکاید شرح داد. (سندبادنامه ص 216). تا مدت هفت سال بدین حال در مقاسات آن شداید و معانات آن مکاید گذارنیدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 56). چون به چاه حماد رسید، لشکر او به مقاسات اسفار و معانات اخطار متبرم گشته بودند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 233). از تمادی ایام پدر و طول مقاسات هفوات او تبرم نمودند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 316). بر سبیل مواسات روید و چون محنتی دررسد در مقاسات آن شریک و قسیم یکدیگر شوید. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 37). چهار خصلت... بر دوستان عین فرض آمد، یکی آنکه چون بلایی به دوست رسد خود را در مقاسات آن با دوست شریک گرداند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 112). ’زروی’ به ملاقات او مقاساتی که از رنج تنهایی کشیده بود فراموش کرد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 135). و رجوع به مدخل های قبل و بعد شود
لغت نامه دهخدا
(طَم م)
از ’ق ذ ی’، پاداش دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
برابری کردن و معارضه نمودن و گویند: لایقادیه احد، یعنی برابری نمی کند با او کسی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَمْ بَ لَ)
نبرد کردن با یکدیگر به نیرو. (تاج المصادر بیهقی). نبرد کردن با کسی در زورآوری. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دادن. (از منتهی الارب). قاواه مقاواه، داد وعطا کرد او را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ فَ)
آمیختن. (المصادر زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، موافق آمدن. (المصادر زوزنی). سازواری نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). موافقت کردن. (از اقرب الموارد) ، دائم شدن و گویند: قانی له الشی ٔ، ای دام. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
از ’ق م ی’، سازواری کردن. گویند: مایقامینی الشی ٔ، ای مایوافقنی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ما یقامینی الشی ٔ مقاماه، سازواری و موافقت نکرد مرا آن چیز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
تحمل رنج و سختی. مقاسات:
هله منشین و میاسا بهل این صبر و مواسا
بگزین جهد و مقاسا که چو دیگم به شرر بر.
مولوی (دیوان کبیر چ فروزانفر ج 3 ص 2)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
سبب درشتی و سختگی. یقال الذنب مقساه للقلب. (منتهی الارب) (از آنندراج). سبب درشتی و سختی و سنگدلی. (ناظم الاطباء). الذنب مقساه للقلب، گناه موجب قساوت قلب است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ مَ)
خشک کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مقاسا
تصویر مقاسا
بنگرید به مقاساه رنج چیزی را کشیدن: (و اگر نه آنستی که تن من بر این رنجها الفت گرفته است و در مقاسات شداید خو کرده در این حوادث زندگانی چگونه ممکن باشدی ک) (کلیله. مصحح مینوی. 187)، سختی کشیدن با کسی، تحمل رنج و سختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواساه
تصویر مواساه
مواسا و مواسات در فارسی: تیمناک یاریگری یاری از دل و جان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاسات
تصویر مقاسات
رنج کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاسمه
تصویر مقاسمه
مقاسمه و مقاسمت در فارسی بخش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاصاه
تصویر مقاصاه
مقاصات در فارسی دوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاذاه
تصویر مقاذاه
پاداش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاسات
تصویر مقاسات
((مُ))
رنج کشیدن، سختی کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقاسمه
تصویر مقاسمه
((مُ سَ مَ یا س مِ))
چیزی را با هم تقسیم کردن، چیزی را با یکدیگر بخش کردن، در فارسی تشخیص مقدار مالیات دیوان به وسیله تعیین سهم معینی از محصول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقاسمه
تصویر مقاسمه
((مُ سَ مَ یا س مِ))
سوگند یاد کردن، سوگند دادن کسی را
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
شمارش، برآورد
فرهنگ واژه فارسی سره