جدول جو
جدول جو

معنی مقاسا - جستجوی لغت در جدول جو

مقاسا
(مُ)
تحمل رنج و سختی. مقاسات:
هله منشین و میاسا بهل این صبر و مواسا
بگزین جهد و مقاسا که چو دیگم به شرر بر.
مولوی (دیوان کبیر چ فروزانفر ج 3 ص 2)
لغت نامه دهخدا
مقاسا
بنگرید به مقاساه رنج چیزی را کشیدن: (و اگر نه آنستی که تن من بر این رنجها الفت گرفته است و در مقاسات شداید خو کرده در این حوادث زندگانی چگونه ممکن باشدی ک) (کلیله. مصحح مینوی. 187)، سختی کشیدن با کسی، تحمل رنج و سختی
تصویری از مقاسا
تصویر مقاسا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقاسات
تصویر مقاسات
رنج کشیدن، سختی کشیدن، به رنج و تعب افتادن
فرهنگ فارسی عمید
(طَ)
از ’ق س و’، رنج بکشیدن. (تاج المصادر بیهقی). رنج چیزی کشیدن. (دهار) (از مجمل اللغه) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). معالجۀ امر شدید و مکابدۀ آن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). و رجوع به دو مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
رنج کشیدن. (غیاث). مقاساه. تحمل. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و اگرنه آتشی که تن من بر این رنجها الف گرفته است و در مقاسات شداید خو کرده در این حوادث زندگانی چگونه ممکن باشدی. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 187). بنده را صبر او بود بر مقاسات آنچه بدو رسد از حکم حق سبحانه و تعالی. (ترجمه رسالۀ قشیریه چ فروزانفر ص 278). زبان تظلم بگشاد و مقاسات شداید و مکاید شرح داد. (سندبادنامه ص 216). تا مدت هفت سال بدین حال در مقاسات آن شداید و معانات آن مکاید گذارنیدند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 56). چون به چاه حماد رسید، لشکر او به مقاسات اسفار و معانات اخطار متبرم گشته بودند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 233). از تمادی ایام پدر و طول مقاسات هفوات او تبرم نمودند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 316). بر سبیل مواسات روید و چون محنتی دررسد در مقاسات آن شریک و قسیم یکدیگر شوید. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 37). چهار خصلت... بر دوستان عین فرض آمد، یکی آنکه چون بلایی به دوست رسد خود را در مقاسات آن با دوست شریک گرداند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 112). ’زروی’ به ملاقات او مقاساتی که از رنج تنهایی کشیده بود فراموش کرد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 135). و رجوع به مدخل های قبل و بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
مواساه. مواسات. آسایش و راحت و نیکخواهی و خیراندیشی و نیکویی و احسان و غمخواری و شفقت و مهربانی و همدمی و رفاقت و موافقت. (ناظم الاطباء). یاری کردن و رعایت وصلح کردن و غمخواری نمودن (این لفظ در اصل مواسات بوده در استعمال فارسیان تاء آخر افتاده است نظیر مدارا و محابا که در اصل مدارات و محابات بود. ضابطۀ فارسیان است که حرف تاء از ناقص باب مفاعله حذف کنند به سبیل جواز). (از غیاث) (از آنندراج) :
من از دنیا مواسایی همی یابم به دین اندر
که از دنیا و دین کس را چنین ناید مواسایی.
ناصرخسرو.
از خفاجه به سر راه معونت یابند
وز غزیّه به لب چاه مواسا بینند.
خاقانی.
فیض کرم کرد مواسای خویش
قطره ای افکند ز دریای خویش.
نظامی.
- مواسا داشتن، همدمی وموافقت داشتن:
در هر چمن عاشق وشان بر ساقی و می جان فشان
پیر خرد ز انصافشان با می مواسا داشته.
خاقانی.
- مواسا کردن، شریک گشتن. مساهمت. شرکت کردن:
از بیشی و کمی جهان تنگ مکن دل
با دهر مدارا کن و با خلق مواسا.
ناصرخسرو.
بدانچه ما را در دست بود با او بخشش و مواسا کردن. (ترجمه تاریخ قم ص 209)
لغت نامه دهخدا
(مُ سِ)
بخش بخش کننده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ سِ)
جمع واژۀ مقسم. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
- مقاسم میاه، آب بخش کن ها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
، صاحب المقاسم، نایب امیر و او تقسیم کننده غنایم است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مقاساه
تصویر مقاساه
مقاسا و مقاسات در فارسی رنج کشی، همدردی همرنجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاسات
تصویر مقاسات
رنج کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاسم
تصویر مقاسم
بخش کننده، جمع مقسم، بخشگاهان جمع مقسم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواسا
تصویر مواسا
یاری کردن بمال و تن، یاری گری: (و بمواسات خویش هر وقت او را از خود شاکر و آسوده داری) (کشف الاسرار 510: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاسات
تصویر مقاسات
((مُ))
رنج کشیدن، سختی کشیدن
فرهنگ فارسی معین