- مقابله
- روبه رویی، رویارویی
معنی مقابله - جستجوی لغت در جدول جو
- مقابله
- روبارو شدن، دو چیز را با هم برابر کردن، رو به رو کردن، در ادبیات در فن بدیع نوعی تضاد که ما بین اجزای دو جمله یا دو مصراع کلماتی ضد یکدیگر باشد مانند این شعر،
برای مثال سیاه زنگی هرگز شود سفید به آب / سفید رومی هرگز شود سیاه به دود (سعدی۱ - ۴۳۱)
- مقابله
- با یکدیگر برابری کردن، دو چیز را با هم برابر کردن
- مقابله ((مُ بِ لَ یا لِ))
- دو چیز را با هم برابر کردن، تلافی کردن، مقایسه کردن نسخه های یک متن با یکدیگر، به مثل رفتار همسان در پاسخ به رفتار دیگری
- مقابله
- Juxtaposition
- مقابله
- justaposição
- مقابله
- Gegenüberstellung
- مقابله
- zestawienie
- مقابله
- сопоставление
- مقابله
- зіставлення
- مقابله
- juxtapositie
- مقابله
- yuxtaposición
- مقابله
- juxtaposition
- مقابله
- giustapposizione
- مقابله
- तुलना
- مقابله
- perbandingan
- مقابله
- karşılaştırma
- مقابله
- השוואה
- مقابله
- kulinganisha
- مقابله
- การเปรียบเทียบ
- مقابله
- مقابلةٌ
- مقابله
- موازنہ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
با هم کارزار کردن، جنگ
کشتار کردن
مقابله: (مضارعت مشابهت و مقابلت راست) (المعجم. مد. چا. 54: 1)
با هم دشنام دادن
مقاوله و مقاولت در فارسی گفت و شنود، پیوند نامه گفت و شنید کردن با کسی، قول و قرار گذاشتن، گفت و شنید، قرار داد قول نامه: (ختم مقاوله چاه آرتزین (بزمان ناصر الدین شاه)،) (الماثر و الاثار. 114)
((مُ وَ لَ یا وِ لِ))
فرهنگ فارسی معین
گفت و شنید کردن با کسی، قول و قرار گذاشتن، گفت و شنید، قرارداد، قول نامه
عهد، پیمان، گفتگو