معنی مقابله
- مقابله
- روبه رویی، رویارویی
واژههای مرتبط با مقابله
مقابله
- مقابله
- روبارو شدن، دو چیز را با هم برابر کردن، رو به رو کردن، در ادبیات در فن بدیع نوعی تضاد که ما بین اجزای دو جمله یا دو مصراع کلماتی ضد یکدیگر باشد مانندِ این شعر،
برای مِثال سیاه زنگی هرگز شود سفید به آب / سفید رومی هرگز شود سیاه به دود (سعدی۱ - ۴۳۱)
مقابله
- مقابله
- با یکدیگر برابری کردن، دو چیز را با هم برابر کردن
مقابله
- مقابله
- دو چیز را با هم برابر کردن، تلافی کردن، مقایسه کردن نسخه های یک متن با یکدیگر، به مثل رفتار همسان در پاسخ به رفتار دیگری
مقابله
- مقابله
- Juxtaposition
مقابله
- مقابله
- justaposição
مقابله
- مقابله
- Gegenüberstellung
مقابله
- مقابله
- zestawienie
مقابله
- مقابله
- сопоставление
مقابله
- مقابله
- зіставлення
