جدول جو
جدول جو

معنی مفکهه - جستجوی لغت در جدول جو

مفکهه(مُ کِ هََ)
رجوع به مفکه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مفاکهه
تصویر مفاکهه
با هم شوخی و مزاح کردن و خندیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفکره
تصویر مفکره
نیروی تجزیه و تحلیل کنندۀ اوهام و خیالات در مغز
فرهنگ فارسی عمید
(طَ حَ)
با کسی لاغ و خوش منشی نمودن. (منتهی الارب) (از آنندراج). با کسی لاغ کردن و شوخی و خوش منشی نمودن. (ناظم الاطباء). با کسی مزاح کردن. (از اقرب الموارد). ممازحه. (تاج المصادر بیهقی). با هم خوش طبعی کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل های قبل و بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ فَوْ وَ هََ)
امراءه مفوهه، زن نیک گویا، زن سخت آزمند پرخوار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَکْ کِ رَ)
مفکره. تأنیث مفکر. رجوع به مفکر شود، قوتی است مرتب در تجویف اوسط دماغ که عمل ترکیب و تحلیل فرآورده های خیال و وهم است و به عبارت دیگر ترکیب و تحلیل و امور مخزونۀ در خیال و وهم باشد. (از فرهنگ علوم نقلی تألیف سجادی) : کارکنان حواس چون ماه چهار هفته در حجاب تواری گداخته اند... و چراغ مفکره به عواصف عوارض نفسانی منطفی گشته. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 281). و هر دری که در جیب فکر و گریبان سخن نشاندم از درج مفکرۀ خویش بیرون گرفتم. (مرزبان نامه چ قزوینی چ 1 ص 7). تا بکلی عجز وقصور بر وجود او مستولی شد و قوای مفکره و مخیله از تدبر و تدبیر و استعمال حیل عاجز آمد. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 133)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَرْ رِ هََ)
رجوع به مفره شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ هََ)
رجوع به مفره شود
لغت نامه دهخدا
(مُ کِهْ)
ناقه مفکه، شتر ماده که شیرش دفزک و سطبر باشد و چنین است ناقه مفکهه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مفاکهه در فارسی لاغکاری، خوش سخنی، لاغ شوخی شوخی کردن با کسی مزاح کردن، خوش صحبتی کردن، شوخی مزاح، خوش صحبتی، جمع مفاکهات
فرهنگ لغت هوشیار
مفکره در فارسی مونث مفکر اندیشنده مونث مفکر، قوتی است مرتب در تجویف اوسط دماغ که عمل آن ترکیب و تحلیل فرا آورده های خیال و وهم است و بعبارت دیگر ترکیب و تحلیل امور در خیال و وهم میباشد (شفاج 1 ص: 291: فرع. سج) : (هر دری که در جیب فکر و گریبان سخن نشاندم از درج مفکره خویش بیرون گرفتم) (مرزبان نامه. تهران. 1317 ص 7)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاکهه
تصویر مفاکهه
((مُ کِ هَ))
با هم مزاح کردن و خندیدن
فرهنگ فارسی معین