جدول جو
جدول جو

معنی مفناه - جستجوی لغت در جدول جو

مفناه
(مَ)
ارض مفناه، زمین موافق جهت فرودآیندگان. (منتهی الارب). زمینی که جهت فرودآیندگان موافق و شایسته باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ)
مقنوه. سایه که آفتاب بر آن نتابد. (مهذب الاسماء). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام بتی است درعرب. (مهذب الاسماء). نام بتی، منوی ّ منسوب بدان. (منتهی الارب). نام بتی که مناءه نیز گویند. (ناظم الاطباء). بتی است که دو قبیلۀ هذیل و خزاعه را بود میان مکه و مدینه و آن را مناءه نیز گویند و نسبت به آن منوی است. (از اقرب الموارد). رجوع به منات شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
منا. (اقرب الموارد). رجوع به منا (معنی اول) شود
لغت نامه دهخدا
(مَمْ بَ)
موضعی است به حجاز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
گاوکشت. ج، فنوات. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سگ انگور. (منتهی الارب). عنب الثعلب. (از اقرب الموارد) ، بار درختی است سخت سرخ که از آن قلائد سازند. ج، فنا. (منتهی الارب) ، عین الدیک را نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
امراءه مفضاه، زن که پیش و پس او یکی گردیده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد). زن که راه گذار کودک و حدث وی یکی شده. هریت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ارض مفعاه، زمین افعی ناک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زمین بسیارافعی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
زن به ناز پرورد. (دهار) : حجاریه مفناق، دختر نازپرورد نازک اندام. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَنْ نَ نَ)
پیرزن بدخوی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شترماده ای که نخستین عشراء معلوم شود، پس تر، کشوف برآید. (منتهی الارب) (آنندراج). ماده شتری که گمان کنند عشراء است و سپس معلوم گردد که کشوف می باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَوْ وا)
ارض مفواه، زمین روناس ناک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زمینی که در آن روناس بسیار باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
زمین سیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ممناءه
لغت نامه دهخدا
(مَ)
لغتی است در معنی. (منتهی الارب). مراد از کلام و مقصود از هر چیزی. (ناظم الاطباء). معنی. (اقرب الموارد). و رجوع به معنی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ کَنْ نا)
تأنیث مکنّی ̍. رجوع به مکنّی ̍ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ فَرْ را)
جبه مفراه، جبه ای که در زیر وی پوستین دوزند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ)
همدیگر نرمی کردن و آشتی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). مدارا کردن با کسی و نرمی نمودن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آرام دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَف ف)
نایب بسند شدن. (از منتهی الارب). بی نیازی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اغنی عنه مغناه فلان و مغناه، یعنی نایب کافی او شد فلان و بی نیاز کرد او را از آن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
آنچه نوشته شود از غیر کتاب اﷲ یا کتاب اخبار بنی اسرائیل است که بعد موسی در آن تحریف کردند در حلال وحرام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنچه نویسانیده شود غیر از کتاب خدا یا کتابی است که در آن اخبار بنی اسرائیل باشد. (از محیط المحیط). کتاب اخبار بنی اسرائیل بعد از موسی که در آن برخلاف قوانین موسی حلالهایی را حرام و حرامهایی را حلال کرده اند. (فیروزآبادی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، دوبیتی و ترانه. (منتهی الارب) (آنندراج). دو بیتی و رباعی و ترانه. (ناظم الاطباء). دو بیتی. (السامی) (از تاج العروس ج 10 ص 61) ، نوای موزیک. (ناظم الاطباء). غناء. (از محیط المحیط) ، توانایی و زور و قدرت، به اصطلاح حساب، تفریق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
رسن از پشم یا از موی یا ازغیر آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). ریسمان بافته شده از پشم و از موی و یا جز آن. ج، مثانی. (ناظم الاطباء) ، یک تاه از تاهها. ج، مثانی. (منتهی الارب) (آنندراج). تا و لا و چین. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ ثَنْ نا)
حرفی که دو نقطه داشته باشد چنانکه گویند تاء مثناه در فوق و یاء مثناه در تحت. (از محیط المحیط). مؤنث مثنی (م ث ن نا) یعنی دارای دو نقطه. (ناظم الاطباء). صاحب دو نقطه: تاء مثناه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مثنات شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
آن اشتر که بار باز پس افکند. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
خم وادی. محنیه. محنوه. پیچ رود. ج، محانی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
از ’ب ن و’، نطع. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) :
علی ظهر مبناه جدید سیورها.
(نابغۀ ذبیانی از اقرب الموارد).
، پرده، جامه دان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ سَنْ نا)
بندآب از پهلوی جوی. (دهار). بندآب. (آنندراج) (ناظم الاطباء). بندروغ. سد. (ناظم الاطباء). چمن بند. بندآب از چمن. کنارۀ آب. (زمخشری). سیل گردان بند. (یادداشت مرحوم دهخدا). ضفیره. (نشوء اللغه). ج، مسنیات
لغت نامه دهخدا
(مِ فَنْ نَ)
مؤنث مفن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) :امراءه مفنه، زنی که شگفتیها آرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مبناه
تصویر مبناه
راز، جامه دان، سفره چرمی
فرهنگ لغت هوشیار
منات در فارسی: نام بتی که دو تیره هذیل و خزاعه از تازیان آن را پرستش می کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممناه
تصویر ممناه
زمین سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفناق
تصویر مفناق
ناز پروده، نازک اندام: دختر
فرهنگ لغت هوشیار
ریسمان، کجی خمیدگی، لا چین مثنات در فارسی مونث مثنی دو تا دو گشته، واژه مادینه گشته در زبان تازی، دو دیله (دیل نقطه) وات دو دیله چون ت
فرهنگ لغت هوشیار