جدول جو
جدول جو

معنی مفروضات - جستجوی لغت در جدول جو

مفروضات
(مَ)
جمع واژۀ مفروضه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ از تازی، اوامر خداوندی. (ناظم الاطباء) ، فرض شده ها. و رجوع به مفروض شود
لغت نامه دهخدا
مفروضات
جمع مفروضه، بایا ها، انگاشتگان
تصویری از مفروضات
تصویر مفروضات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ)
جمع واژۀ محروسه
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَ)
چیزهای فرض کرده شده. (غیاث) (آنندراج). جمع واژۀ مفترضه. فرایض. واجبات. لوازم: به حکم آنکه بر ادب تخفیف ملازمت نمودن از مفترضات خدمت است تا اکنون عنان قلم کشیده داشته است. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 231). از جماعتی که به این جای رحمتند... انعام عام از مفترضات دین فتوت داند... (نفثهالمصدور چ یزدگری ص 59). و رجوع به مفترض شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ترکه. مرده ریگ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ ازتازی، اثاث البیت، و هر چیز که پس از کسی باقی ماند خواه آنکس زنده باشد و یا مرده. ما ترک، رخت و اسباب غیر لازم. (ناظم الاطباء). و رجوع به متروکه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مرفوعه و مرفوع. رجوع به مرفوعه و مرفوع شود، در اصطلاح نحو عربی، مواردی که اسم در آن حالت مرفوع خوانده شود چون فاعل و نایب فاعل و مبتدا و خبر..
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مسروقه. رجوع به مسروق و سرقه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مخروطه (مخروط). مخروطها، (اصطلاح هندسی) شاخه ای از ریاضیات است که در آن مقاطع مخروطی مورد مطالعه قرار می گیرد. (فرهنگ اصطلاحات علمی). بخشی از ریاضی که درباره مقاطع مخروطی و خواص آن بحث می کند. بعبارت دیگر اگر یک مخروط دوار (مخروط مستدیر قائم) را با یک صفحه قطع کنیم بر حسب وضع صفحۀ قاطع یکی از منحنی های بیضی هذلولی یا سهمی به دست خواهد آمد. این منحنی ها را مقاطع مخروطی و قسمتی از هندسه که در خواص این منحنی ها بحث می کند بطور ساده مخروطات می نامند. و رجوع به ترکیب مقاطع مخروطی ذیل کلمه ’مخروطی’ شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مجروره. درزبان و قواعد عربی کلماتی هستند که بواسطۀ حروف جاره یا اضافه مجرور می شوند. (فرهنگ علوم نقلی و ادبی تألیف دکتر سیدجعفر سجادی). و رجوع به مجرور شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
چیزهای آشامیدنی و قابل شرب. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مشروب. آشامیدنیها: هرچه بدان احتیاج خواست داشت از مطعومات و ملبوسات و مشروبات تا آب و بقول و توابل و... ترتیب کرده با خود روانه گردانید. (ترجمه محاسن اصفهان چ اقبال ص 11).
- مشروبات الکلی، آن دسته از آشامیدنی ها که دارای الکل بوده اعم از تخمیرشدگان، مانند: شراب و آبجو و جز اینها، و یا تقطیرشدگان، مانند: عرق، کنیاک، ویسکی و غیره.
- مشروبات غیرالکلی، نوشابه هایی که الکل ندارند، مانند: لیموناد، سودا، پپسی کولا، کوکاکولا، کانادادرای و جز اینها
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مفتوحه. رجوع به مفتوحه شود، (اصطلاح حساب) در علم حساب به ماسوای باب مساحت و باب جبر و مقابله گویند. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
چیزهایی که دارای کراهت باشد و هر چیز شرم آور و ناپاک و پلید و چیزهای ناپسند. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مکروهه، آفات. رنجها. محنتها. مصائب: آفریدگار تعالی... ساحت مجد و قباب معالی و جناب عالی خدایگان راستین کیخسرو زمان و زمین را... از هجوم مکروهات... مرفه الحال و منزه البال دارد. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 61) ، (اصطلاح فقهی) اموری که ترک آن راجح است و فعل آن مرجوح است: ملابس چون ابریشم آزاد برمردان و در مکروهات چون فراش پوست سباع. (کشف الاسرار ج 3 ص 598). و رجوع به مکروه معنی آخر شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ معروشه. (ناظم الاطباء). رجوع به معروشه شود، کروم معروشات، درختهای رز وادیج بسته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
عریضه ها و نوشته ها، درخواستها و مستدعیات، چیزهای عرضه شده و اظهار کرده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ)
جمع واژۀ مفاوضه. گفتگوها. مذاکرات: صاحب کافی بعد از آن مفاوضات بر مراعات تاش و حفظ مصالح و مناجح او اقبال کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 99). و رجوع به مفاوضه و مفاوضت و مفاوضه شود، مکتوبات که اعلی به ادنی نوشته باشد. مراسلات مکتوباتی که به مساوی نوشته شود. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به مفاوضه (معنی آخر) شود
لغت نامه دهخدا
(مَ تُ)
یکی از اصول اوزان عروضی مرکب از دو سبب خفیف (مف + عو) و یک وتد مفروق (لات) : اگر هر دو سبب را بر وتد مفروق تقدیم کنی مفعولات آید بر وزن ’دل شد تازه’. (المعجم چ دانشگاه ص 44)
لغت نامه دهخدا
(مُ لِ)
دهی از دهستان منجوان است که در بخش خداآفرین شهرستان تبریز واقع است و 121 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مفعولات
تصویر مفعولات
جمع مفعوله، پوییدگان، ویفتکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکروهات
تصویر مکروهات
چیزهای کراهت دار و شرم آور و ناپاک و ناپسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرفوعات
تصویر مرفوعات
جمع مرفوعه (مرفوع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاوضات
تصویر مفاوضات
گفتگوها، مذاکرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفروقات
تصویر مفروقات
جمع مفروقه (مفروق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبرورات
تصویر مبرورات
نیکفر جامان پذیرفته ها درست ها جمع مبروره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متروکات
تصویر متروکات
جمع متروکه، هلیدگان باز مانده ها جمع متروکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجرورات
تصویر مجرورات
جمع مجروره، کشیدگان کشیده شدگان جمع مجروره (مجرور)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مخروطه، از ریشه پارسی سرویان جمع مخروطه (مخروط) : مخروطها، بخشی از هندسه که درباره خواص مقاطع مخروطی بحث کند: ترویج علم آنالیتیک که مخروطات بوده باشد (بزمان ناصرالدین شاه قاجار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسروقات
تصویر مسروقات
جمع مسروقه، دزدیده ها، دزد زدگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشروحات
تصویر مشروحات
جمع مشروحه، گویا نیک ها گویا ها دار مک ها جمع مشروحه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مشروبه، نوشابه ها جمع مشروبه (مشروب) : نوشیدن مشروبات الکلی ممنوع است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطروحات
تصویر مطروحات
جمع مطروحه، جستاردگان جمع مطروحه (مطروح)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفترضات
تصویر مفترضات
چیزهای فرض شده، واجبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفهومات
تصویر مفهومات
جمع مفهومه، چم ها، همرافتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخروطات
تصویر مخروطات
((مَ))
جمع مخروطه، مخروط ها، بخشی از هندسه که درباره خواص مقاطع مخروطی بحث می کند
فرهنگ فارسی معین
ماترک، مرده ریگ، میراث
فرهنگ واژه مترادف متضاد
عینیّت
دیکشنری اردو به فارسی