- مفاصاه
- مفاصا در فارسی تراز شمار
معنی مفاصاه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
همجدایی
جداکردن چیزی از دیگری، تصفیه حساب کردن
مفادات در فارسی: سر بها گرفتن، آزاد کردن
مفاجا و مفاجات در فارسی: نا گاه تاخت نا گاه شبیخون
مقاصات در فارسی دوری
تصفیه حساب کردن، در علم حسابداری مفاصاحساب
سند تصفیه حساب بدهی
((مُ))
فرهنگ فارسی معین
تصفیه حساب کردن، سندی که پس از رسیدگی به حساب شخصی یا مالیات مؤدی مبنی بر تصفیه حساب او به وی دهند، حساب صورت تفریغ محاسبه
رزم، دشمنی
در میان، از هم دور
پیکار کردن با یکدیگر، دشمنی کردن
به همدیگر فخر کردن، به خود نازیدن
سربها دادن و کسی را آزاد کردن، فدیه
کسی را در حصار یا تنگنا انداختن و اطراف او را احاطه کردن
محاصرۀ گاز انبری: در امور نظامی حرکت دو ستون سرباز برای محاصرۀ دشمن به طوری که نیروهای دشمن را مانند دو لبۀ گاز انبر در میان بگیرند
محاصرۀ گاز انبری: در امور نظامی حرکت دو ستون سرباز برای محاصرۀ دشمن به طوری که نیروهای دشمن را مانند دو لبۀ گاز انبر در میان بگیرند
پس سر چرم قفاگاه سزاروارکفش (میرخسرو)
مبادات در فارسی: آشکار کردن نمایاندن، کین نمایی آشکار کردن دشمنی
مباهات در فارسی نازش نازیدن به خود بالیدن
در فارسی: مبالا و مبالات: باک داشتن، اندیشیدن در اندیشه داشتن، ورزیدن کوشیدن
با هم گریستن
جهمرزی
دید بانی
مبارات در فارسی: بیزاری از هم، چشم همچشمی
نبرد
مجازات در فارسی: پاد افرایش پاد فرایش کیفر
محاکا و محاکات در فارسی: همداستانی، باز گفت، همانندی همسانی
در بندان، در حصار گرفتن
محاذات در فارسی: رو در رویی روبا رویی
محابا و محابات در فارسی: پروا، باک هراس، کرانجیگری
مجاجات در فارسی، جمع مجاجه، افشره ها شیره ها
محامات در فارسی کرانجیگری (طرفداری) پشتیوانی داتگویی داد گزاری (وکالت دادگستری)
مجارات و مجارا در فارسی: راندن چیزی را، با هم رفتن، گفت و گو کردن، دست دست کردن (دفع الوقت کردن)، با هم برابر کردن
مداوا و مداوات در فارسی: چارک به سازش به سازش درمان
مدارا و مدارات در فارسی: نرمی سازگاری کنار آمدن برد باری
مداجات در فارسی سازگاری بردباری