جدول جو
جدول جو

معنی مفاصاه - جستجوی لغت در جدول جو

مفاصاه(طُ)
جدا کردن چیزی را از چیز دیگر. (از اقرب الموارد). مفاصا. و رجوع به مفاصا شود
لغت نامه دهخدا
مفاصاه
مفاصا در فارسی تراز شمار
تصویری از مفاصاه
تصویر مفاصاه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محاصره
تصویر محاصره
کسی را در حصار یا تنگنا انداختن و اطراف او را احاطه کردن
محاصرۀ گاز انبری: در امور نظامی حرکت دو ستون سرباز برای محاصرۀ دشمن به طوری که نیروهای دشمن را مانند دو لبۀ گاز انبر در میان بگیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخاصمه
تصویر مخاصمه
پیکار کردن با یکدیگر، دشمنی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفاصا
تصویر مفاصا
تصفیه حساب کردن، در علم حسابداری مفاصاحساب
فرهنگ فارسی عمید
(طُ)
از یکدیگر جدا شدن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). از همدیگر جدایی کردن و مباینت نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). فصال. (از ناظم الاطباء). و رجوع به فصال شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
مفاصاه. رجوع به مفاصاه شود، سندی است که در تاریخ معین پس از رسیدگی حساب به عضوی که درآمد هزینه بر عهدۀ او بوده داده می شود، و پس از دریافت آن سند، دیگر از آن تاریخ به بعد رقمهای جزو گذشته به حساب نخواهد آمد. (فرهنگستان) (از ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی) : و التون تمغای کوچک ساخته که بر بروات خزانه... و مفاصا و مکتوبات دیوانی که جهت معاملات و آب و زمین نویسند زنند. (جامعالتواریخ از یادداشتهای قزوینی ج 7 ص 116) ، سند تصفیۀ حساب بدهی. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی).
- مفاصا حساب، به معنی مفاصاست. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
از کسی دور شدن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، نبرد کردن به دوری. (منتهی الارب) (آنندراج) : قاصانی مقاصاه فقصوته، نبرد کرد با من در دوری ومباعدت پس غالب آمدم بر آن، و گویند: هلم اقاصیک اینا ابعد من الشر، بیا تا نبرد کنم تو را که کدام یک دورتریم از بدی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
ناصیۀ یکدیگر گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). یکدیگر را ناصیت بگرفتن. (المصادر زوزنی). موی پیشانی یکدیگر را گرفتن. نصاه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پیوسته شدن جایی به جای دیگر. (المصادر زوزنی). هذه فلاه تناصی فلاه، یعنی هر دو بیابان با هم متصل اند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضَ ها)
نبرد کردن به عصا. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و گویند عاصانی معاصاه فعصوته، با عصا یکدیگر را زدیم پس غالب شدم و چیره گشتم بر وی. (ناظم الاطباء) ، کسی را نافرمانی کردن. (تاج المصادر بیهقی). نافرمانی کردن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
پشت شکستن و سست کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پشت کسی را شکستن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ)
همدیگر نرمی کردن و آشتی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). مدارا کردن با کسی و نرمی نمودن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آرام دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ سَ مَ)
هم سخن شدن با کسی. مفاوهه، نازیدن و فخر کردن. مفاوهه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ)
کسی راناگاه گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). به ناگاه درآمدن بر کسی و گرفتن آن را. فجاء. (منتهی الارب). و رجوع به مفاجات و مفاجا و مفاجاءه شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
کسی را از اسیری بازخریدن. (المصادر زوزنی) (ترجمان القرآن). سر خریدن و سربها دادن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آزاد کردن کسی را و سربهای وی گرفتن. و مبرد گوید: مفاداه آن است که کسی را بازدهی و کسی دیگر بگیری و فدی ̍، آنکه وی را بخری و گویند هر دو یکی است. فداء. (از اقرب الموارد). و رجوع به مفادات شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مباداه
تصویر مباداه
مبادات در فارسی: آشکار کردن نمایاندن، کین نمایی آشکار کردن دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباغاه
تصویر مباغاه
جهمرزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباصره
تصویر مباصره
دید بانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباراه
تصویر مباراه
مبارات در فارسی: بیزاری از هم، چشم همچشمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباکاه
تصویر مباکاه
با هم گریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاهاه
تصویر مجاهاه
نبرد
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی: مبالا و مبالات: باک داشتن، اندیشیدن در اندیشه داشتن، ورزیدن کوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباهاه
تصویر مباهاه
مباهات در فارسی نازش نازیدن به خود بالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجازاه
تصویر مجازاه
مجازات در فارسی: پاد افرایش پاد فرایش کیفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاصا
تصویر مفاصا
سند تصفیه حساب بدهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفاگاه
تصویر قفاگاه
پس سر چرم قفاگاه سزاروارکفش (میرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بفاصله
تصویر بفاصله
در میان، از هم دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاصاه
تصویر مقاصاه
مقاصات در فارسی دوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاجاه
تصویر مفاجاه
مفاجا و مفاجات در فارسی: نا گاه تاخت نا گاه شبیخون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاداه
تصویر مفاداه
مفادات در فارسی: سر بها گرفتن، آزاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاصات
تصویر مفاصات
جداکردن چیزی از دیگری، تصفیه حساب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاصله
تصویر مفاصله
همجدایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاکاه
تصویر محاکاه
محاکا و محاکات در فارسی: همداستانی، باز گفت، همانندی همسانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاصا
تصویر مفاصا
((مُ))
تصفیه حساب کردن، سندی که پس از رسیدگی به حساب شخصی یا مالیات مؤدی مبنی بر تصفیه حساب او به وی دهند، حساب صورت تفریغ محاسبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخاصمه
تصویر مخاصمه
رزم، دشمنی
فرهنگ واژه فارسی سره