جمع واژۀ مراد. کامها. آرزوها. اغراض. مقاصد: از شهاب الدین مسعود شنیدم...که هنوز ازهار مرادات در چمن سلطنت از اکمام تخمی تمام بیرون نیامده. (لباب الالباب، از فرهنگ فارسی معین). از این در برآید مرادات کس در فیض یزدان همین است و بس. ملا طغرا (از آنندراج)
جَمعِ واژۀ مُراد. کامها. آرزوها. اغراض. مقاصد: از شهاب الدین مسعود شنیدم...که هنوز ازهار مرادات در چمن سلطنت از اکمام تخمی تمام بیرون نیامده. (لباب الالباب، از فرهنگ فارسی معین). از این در برآید مرادات کس در فیض یزدان همین است و بس. ملا طغرا (از آنندراج)
مفازه. (ترجمان القرآن) (اقرب الموارد). بیابانهای بی آب: و بسا کوشکهای منقش و باغهای دلکش که بنا کردند و بیاراستند. که امروز با زمین هموار گشته است و با مفازات و اودیه برابر شده. (چهارمقاله صص 45-46). اگرچه در این مفازه سکان کمتر از دیگر مفازات اسلام اند، اما دزدان و قطاع الطریق که سکان بتحقیق اند بیشتر از دیگر مفازات باشند. (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 142). و رجوع به مفازه و مفازه شود
مفازه. (ترجمان القرآن) (اقرب الموارد). بیابانهای بی آب: و بسا کوشکهای منقش و باغهای دلکش که بنا کردند و بیاراستند. که امروز با زمین هموار گشته است و با مفازات و اودیه برابر شده. (چهارمقاله صص 45-46). اگرچه در این مفازه سکان کمتر از دیگر مفازات اسلام اند، اما دزدان و قطاع الطریق که سکان بتحقیق اند بیشتر از دیگر مفازات باشند. (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 142). و رجوع به مفازه و مفازه شود
کسی را از اسیری بازخریدن. (المصادر زوزنی) (ترجمان القرآن). سر خریدن و سربها دادن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آزاد کردن کسی را و سربهای وی گرفتن. و مبرد گوید: مفاداه آن است که کسی را بازدهی و کسی دیگر بگیری و فدی ̍، آنکه وی را بخری و گویند هر دو یکی است. فداء. (از اقرب الموارد). و رجوع به مفادات شود
کسی را از اسیری بازخریدن. (المصادر زوزنی) (ترجمان القرآن). سر خریدن و سربها دادن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آزاد کردن کسی را و سربهای وی گرفتن. و مبرد گوید: مفاداه آن است که کسی را بازدهی و کسی دیگر بگیری و فِدی ̍، آنکه وی را بخری و گویند هر دو یکی است. فِداء. (از اقرب الموارد). و رجوع به مفادات شود
به ناگاه درآمدن بر کسی و گرفتن آن را. (آنندراج). مفاجاه. ناگاه گرفتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفاجا و مفاجاه و مفاجاءه شود. - به مفاجات، ناگهان. به ناگاه. بغتهً: به بعضی متنزهات خویش رفته وکنیزکی از جملۀ سراری بود با خویشتن برده و در حالت مباشرت او به مفاجات فروشد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 107). دو سال پادشاهی کرد در جمادی الاخر سنۀ سبع و سبعین و ثلث مائه به مفاجات فروشد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 312). - مرگ مفاجات، مرگ ناگهانی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفاجا شود. - موت مفاجات، مرگ ناگهانی. مرگ مفاجات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - امثال: حکم حاکم مرگ مفاجات. (امثال و حکم ج 2 ص 699)
به ناگاه درآمدن بر کسی و گرفتن آن را. (آنندراج). مفاجاه. ناگاه گرفتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفاجا و مفاجاه و مفاجاءه شود. - به مفاجات، ناگهان. به ناگاه. بغتهً: به بعضی متنزهات خویش رفته وکنیزکی از جملۀ سراری بود با خویشتن برده و در حالت مباشرت او به مفاجات فروشد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 107). دو سال پادشاهی کرد در جمادی الاخر سنۀ سبع و سبعین و ثلث مائه به مفاجات فروشد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 312). - مرگ مفاجات، مرگ ناگهانی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفاجا شود. - موت مفاجات، مرگ ناگهانی. مرگ مفاجات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - امثال: حکم حاکم مرگ مفاجات. (امثال و حکم ج 2 ص 699)
مهاداه. اعتماد بر دیگری در رفتار. (ناظم الاطباء) ، به یکدیگر هدیه دادن: مکاتبات و ملاطفات و مهادات پیوسته گشت. (تاریخ بیهقی ص 682). با وی تذکره ای است چنانکه رسم رفته است و همیشه از هر دو جانب چنین مهادات و ملاطفات می بوده. (تاریخ بیهقی ص 209). بگوی که نگاهداشت رسم را این چیز فرستاده آمد بر اثر عذرها خواسته آید و سزای هر دو جانب مهادات و ملاطفات شود. (تاریخ بیهقی ص 210). به طریق مهادات و ملاطفت و انواع مبرات به دست آورد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 310). و رجوع به مهاداه شود
مهاداه. اعتماد بر دیگری در رفتار. (ناظم الاطباء) ، به یکدیگر هدیه دادن: مکاتبات و ملاطفات و مهادات پیوسته گشت. (تاریخ بیهقی ص 682). با وی تذکره ای است چنانکه رسم رفته است و همیشه از هر دو جانب چنین مهادات و ملاطفات می بوده. (تاریخ بیهقی ص 209). بگوی که نگاهداشت رسم را این چیز فرستاده آمد بر اثر عذرها خواسته آید و سزای هر دو جانب مهادات و ملاطفات شود. (تاریخ بیهقی ص 210). به طریق مهادات و ملاطفت و انواع مبرات به دست آورد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 310). و رجوع به مهاداه شود
عداوت کردن و با کسی دشمنی کردن. (غیاث) (آنندراج). عداوت و دشمنی با یکدیگر. (ناظم الاطباء) : و بدان که اصل خلقت ما بر معادات بوده است و از مرور روزگار مایه گرفته است. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 279). شاپور مطل و مدافعت پیش نهاد و بدان سبب موالات و مصافات، منافرت و معادات گشت. (جهانگشای جوینی). و رجوع به معاداه شود
عداوت کردن و با کسی دشمنی کردن. (غیاث) (آنندراج). عداوت و دشمنی با یکدیگر. (ناظم الاطباء) : و بدان که اصل خلقت ما بر معادات بوده است و از مرور روزگار مایه گرفته است. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 279). شاپور مطل و مدافعت پیش نهاد و بدان سبب موالات و مصافات، منافرت و معادات گشت. (جهانگشای جوینی). و رجوع به معاداه شود
جمع مفرد که به معنی تنهاست. (غیاث) (آنندراج). جمع واژۀ مفرده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفرد و مفرده شود، چیزهایی تنها و یگانه و ساده وبی آمیغ. (ناظم الاطباء) : ما مفردات را نخست در وهم آوریم پس ترکیبش کنیم. (مصنفات باباافضل ج 2ص 436) ، دواها که در آن ترکیب صناعی نباشد. مفردات یا نباتی است و آن میوه ها و تخمها و گلها و برگها و شاخه ها و ریشه ها و پوستها و عصاره ها و شیره های نباتی و صمغها باشد و یا حیوانی است، مانند ذراریح و اعضای حیوانات و احشای آنها و زهره شان و یا معدنی است و آن خود یا حجری است، مانند گل ارمنی و یا از چیزهایی است که از زمین جوشد، مانند قیر و نفت و امثال آن. بسائط. عقاقیر. ادویۀ مفرده. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از مفردات اجزاء آن مرکبی به فرط امتزاج... حاصل آمد. (مرزبان نامه). - کتاب المفردات، به کتابهایی اطلاق شود که در آن از داروهای معدنی و نباتی و حیوانی غیرمرکب بحث کنند، مقابل قرابادین که مخصوص ادویۀمرکبه است. کتاب البسائط. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - مفردات طب، داروهای ساده و بی آمیغ. (ناظم الاطباء). ، حروف تهجی که علی حده نویسند. (غیاث) (آنندراج) ، (اصطلاح خطاطی) الفاظی را گویند که ازترکیب حرفی با حرف دیگر به وجود آید، مانند: با، بب، بج، بد و بر که معمولاً مبتدیان با مشق و تمرین آنها آموختن هنر خوش نویسی را آغاز کنند، اسامی اعداد از یک تا ده. (از غیاث) (از آنندراج)
جمع مفرد که به معنی تنهاست. (غیاث) (آنندراج). جَمعِ واژۀ مفرده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفرد و مفرده شود، چیزهایی تنها و یگانه و ساده وبی آمیغ. (ناظم الاطباء) : ما مفردات را نخست در وهم آوریم پس ترکیبش کنیم. (مصنفات باباافضل ج 2ص 436) ، دواها که در آن ترکیب صناعی نباشد. مفردات یا نباتی است و آن میوه ها و تخمها و گلها و برگها و شاخه ها و ریشه ها و پوستها و عصاره ها و شیره های نباتی و صمغها باشد و یا حیوانی است، مانند ذراریح و اعضای حیوانات و احشای آنها و زهره شان و یا معدنی است و آن خود یا حجری است، مانند گل ارمنی و یا از چیزهایی است که از زمین جوشد، مانند قیر و نفت و امثال آن. بسائط. عقاقیر. ادویۀ مفرده. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از مفردات اجزاء آن مرکبی به فرط امتزاج... حاصل آمد. (مرزبان نامه). - کتاب المفردات، به کتابهایی اطلاق شود که در آن از داروهای معدنی و نباتی و حیوانی غیرمرکب بحث کنند، مقابل قرابادین که مخصوص ادویۀمرکبه است. کتاب البسائط. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - مفردات طب، داروهای ساده و بی آمیغ. (ناظم الاطباء). ، حروف تهجی که علی حده نویسند. (غیاث) (آنندراج) ، (اصطلاح خطاطی) الفاظی را گویند که ازترکیب حرفی با حرف دیگر به وجود آید، مانند: با، بب، بج، بد و بر که معمولاً مبتدیان با مشق و تمرین آنها آموختن هنر خوش نویسی را آغاز کنند، اسامی اعداد از یک تا ده. (از غیاث) (از آنندراج)
جمع مراده، آرزوها خواست ها جمع مراده، جمع مراد آرزوها مقصودها: و از شهاب الدین مسعود شنیدم... که هنوز اوهار مرادات در چمن سلطنت از اکمام تخمی تمام بیرون نیامده
جمع مراده، آرزوها خواست ها جمع مراده، جمع مراد آرزوها مقصودها: و از شهاب الدین مسعود شنیدم... که هنوز اوهار مرادات در چمن سلطنت از اکمام تخمی تمام بیرون نیامده