جدول جو
جدول جو

معنی مفاجاه - جستجوی لغت در جدول جو

مفاجاه(طَ رَ)
کسی راناگاه گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). به ناگاه درآمدن بر کسی و گرفتن آن را. فجاء. (منتهی الارب). و رجوع به مفاجات و مفاجا و مفاجاءه شود
لغت نامه دهخدا
مفاجاه
مفاجا و مفاجات در فارسی: نا گاه تاخت نا گاه شبیخون
تصویری از مفاجاه
تصویر مفاجاه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مفاجا
تصویر مفاجا
به ناگاه، ناگاه، پیشامد ناگهانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجاجات
تصویر مجاجات
آب دهان، آب لزج که از دهان انسان یا حیوان خارج می شود، آب دهن، بزاق، تف، تفو، خیو، خدو، بفج
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
به ناگاه درآمدن بر کسی و گرفتن آن را. (آنندراج). مفاجاه. ناگاه گرفتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفاجا و مفاجاه و مفاجاءه شود.
- به مفاجات، ناگهان. به ناگاه. بغتهً: به بعضی متنزهات خویش رفته وکنیزکی از جملۀ سراری بود با خویشتن برده و در حالت مباشرت او به مفاجات فروشد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 107). دو سال پادشاهی کرد در جمادی الاخر سنۀ سبع و سبعین و ثلث مائه به مفاجات فروشد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 312).
- مرگ مفاجات، مرگ ناگهانی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفاجا شود.
- موت مفاجات، مرگ ناگهانی. مرگ مفاجات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- امثال:
حکم حاکم مرگ مفاجات. (امثال و حکم ج 2 ص 699)
لغت نامه دهخدا
(طَفَ)
میان پای از هم بازنهادن در رفتن. (تاج المصادر بیهقی). میان دو پا را از هم گشاده راه رفتن. (از اقرب الموارد). و رجوع به مفاج شود
لغت نامه دهخدا
(عُرْیْ)
با کسی راز کردن. (المصادر زوزنی). با کسی راز گفتن. (دهار). راز گفتن با کسی. نجاء. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : لایخرج عنه ملک مقرب و لا نبی مرسل و لا صفی لمصافاته و لا خلیل لمناجاته. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298). و رجوع به مناجات شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
بازداشتن و درنگ نمودن مادر شیر را از بچه به اغذیۀ دیگر یا به شیر دیگری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شیر دادن مادر کودک را با شیر دیگری و یا منع کردن کودک را از شیر و او را طعام دیگر دادن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَک ک)
هجو کردن. هجاء. (از ناظم الاطباء). یکدیگر را هجا کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). همدیگر را هجو کردن. هجا. (آنندراج). تهاجی. (مجمل اللغه). و رجوع به هجاء شود
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ)
همدیگر نرمی کردن و آشتی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). مدارا کردن با کسی و نرمی نمودن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آرام دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ سَ مَ)
هم سخن شدن با کسی. مفاوهه، نازیدن و فخر کردن. مفاوهه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
ناگاه برآمدن بر کسی و بی مهلت و درنگ گرفتن آن را. فجاء. (از ناظم الاطباء). ناگهان بر کسی حمله کردن چنانکه نداند. (از اقرب الموارد). و رجوع به مفاجاه و مفاجات شود
لغت نامه دهخدا
(طُ)
جدا کردن چیزی را از چیز دیگر. (از اقرب الموارد). مفاصا. و رجوع به مفاصا شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
کسی را از اسیری بازخریدن. (المصادر زوزنی) (ترجمان القرآن). سر خریدن و سربها دادن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آزاد کردن کسی را و سربهای وی گرفتن. و مبرد گوید: مفاداه آن است که کسی را بازدهی و کسی دیگر بگیری و فدی ̍، آنکه وی را بخری و گویند هر دو یکی است. فداء. (از اقرب الموارد). و رجوع به مفادات شود
لغت نامه دهخدا
(مَ جَ)
مرد گول. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد احمق. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
حجاء. (منتهی الارب). پرسیدن از کسی چیزی را تا در غلط افکند او را. (منتهی الارب). فطانت کسی را آزمایش کردن. (از لسان العرب) ، چیستان گفتن. (از منتهی الارب). احجیه گفتن با یکدیگر. تحاجی. حجاء، با هم کارزار کردن. حجاء. (از منتهی الارب). رجوع به حجاء شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
مس کردن. (منتهی الارب). لمس کردن. (اقرب الموارد) ، واکوشیدن و معالجت کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قفاگاه
تصویر قفاگاه
پس سر چرم قفاگاه سزاروارکفش (میرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباداه
تصویر مباداه
مبادات در فارسی: آشکار کردن نمایاندن، کین نمایی آشکار کردن دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباهاه
تصویر مباهاه
مباهات در فارسی نازش نازیدن به خود بالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی: مبالا و مبالات: باک داشتن، اندیشیدن در اندیشه داشتن، ورزیدن کوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباکاه
تصویر مباکاه
با هم گریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباغاه
تصویر مباغاه
جهمرزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباراه
تصویر مباراه
مبارات در فارسی: بیزاری از هم، چشم همچشمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاجا
تصویر مفاجا
بمعنی ناگاه، ناگهان، ناگه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهاجاه
تصویر مهاجاه
مهاجات در فارسی: همنکوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناجاه
تصویر مناجاه
مناجات در فارسی: راز گفت در دل راز و نیاز با خدا
فرهنگ لغت هوشیار
ناگهان حمله کردن، ناگاه درآمدن، ناگهان گرفتن، حمله ناگهانی. یا مرگ (موت) مفاجات. مرگ ناگهانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاداه
تصویر مفاداه
مفادات در فارسی: سر بها گرفتن، آزاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاصاه
تصویر مفاصاه
مفاصا در فارسی تراز شمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداجاه
تصویر مداجاه
مداجات در فارسی سازگاری بردباری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاجاه
تصویر مجاجاه
مجاجات در فارسی، جمع مجاجه، افشره ها شیره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاجره
تصویر متاجره
بازر گانی داد و ستد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفاجات
تصویر مفاجات
((مُ))
ناگاه حمله بردن، مرگ ناگهانی
فرهنگ فارسی معین
حمله ناگهانی، یورش، مفاجا، ناگهان حمله کردن، ناگاه گرفتن، ناگاه آمدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد