جدول جو
جدول جو

معنی مغربون - جستجوی لغت در جدول جو

مغربون
(مُ غَرْ رِ)
آن کسانند که در نسب ایشان جن شریک باشد و از آن جهت بدین نام نامیده شده اند که غریبه در نژاد آنان داخل شده است یا از آن جهت که از نسب دوری آمده اند. (از منتهی الارب). کسانی که در نژاد ایشان جن شریک باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهربان
تصویر مهربان
(دخترانه)
دارای محبت و عاطفه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهربان
تصویر مهربان
با مهر و محبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغبون
تصویر مغبون
گول خورده در معامله، فریب خورده در خرید و فروش
فرهنگ فارسی عمید
(مَ رِ)
به معنی مغرب است. (منتهی الارب). جایی که آفتاب فرومی شود. (ناظم الاطباء) :مغربان الشمس، آنجای که آفتاب غروب می کند. (از اقرب الموارد) ، وقت فروشدن آفتاب، به صیغۀ تثنیه، مغرب و مشرق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ بَ)
مغرب و مشرق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
تحفه و هدیه. (آنندراج). پیشکش. (فرهنگ شعوری) ، چلپاسه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
فریب خورده در خرید و فروخت و زیان رسیده. (منتهی الارب) (آنندراج). فریب خورده و فریفته شده وگول خورده و بیشتر در معامله گویند. الحدیث: المغبون لامحمود و لامأجور. (ناظم الاطباء). فریب خورده در بیع. (از اقرب الموارد). زیان دیده. زیان کشیده. زیان زده. زیانکار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
آن مرده را که کرد چنین زنده
هرکس که این نداند مغبون است.
ناصرخسرو.
کسی کانده برد از نور خورشید
بود مغبون به عمر خویش و محزون.
ناصرخسرو.
بس باک ندارم همی ز محنت
مغبون من از این عمر رایگانم.
مسعودسعد.
تو ای بازاری مغبون که طفلی را ز بی رحمی
دهی دین تا یکی حبه ش ز روی حیله بستانی.
سنائی (دیوان چ مصفا ص 349).
ستد و داد را مباش زبون
مرده بهتر که زنده و مغبون.
سنائی.
اگر کسی نفسی از زمان صحبت دوست
به ملک روی زمین می دهد زهی مغبون.
سعدی.
- مغبون شدن، فریب خوردن و فریفته شدن. (ناظم الاطباء).
- مغبون کردن، فریب دادن و گول زدن. (ناظم الاطباء).
- امثال:
قسمت کن، یا مغبون است یا ملعون. نظیر القاسم مغبون او ملغون. (امثال و حکم ص 1159 و 226).
، سست عقل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جمع مخرب، ویرانگران جمع مخرب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهربان
تصویر مهربان
با مهر، عاطف، بامحبت، صاحب مهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغبونی
تصویر مغبونی
مغبون شدن فریب خوردن (در معامله و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرغبین
تصویر مرغبین
جمع مرغب در حالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغبونه
تصویر مغبونه
مونث مغبون
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مجرب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : تشکیل مصلحت خانه ملفقه از عقلا وقت و مجربین عصر. . ، جمع مجرب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغبون
تصویر مغبون
فریب خورده در خرید و فروخت و زیان رسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غربون
تصویر غربون
تحفه و هدیه، پیشکش
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته کاکله رازیانه آبی از گیاهان قسمی رازیانه که آن را رازیانه آبی و کاکله گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغبون
تصویر مغبون
((مَ))
فریب خورده در خرید و فروش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهربان
تصویر مهربان
((مِ))
با محبت، نیک اندیش
فرهنگ فارسی معین
زیان دیده، زیان کار، غبن دار، فریب خورده، گول خورده
متضاد: راضی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مهربان
تصویر مهربان
Affectionate, Kind, Gracious
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مهربان
تصویر مهربان
affectueux, gracieux, gentil
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پل دو چشمه ی بزرگ نکا، بر رودخانه ای است که آب آن از تنگه ی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از مهربان
تصویر مهربان
penyayang, baik hati
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مهربان
تصویر مهربان
স্নেহপূর্ণ , সদয় , দয়ালু
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مهربان
تصویر مهربان
स्नेही , दयालु
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مهربان
تصویر مهربان
affettuoso, cortese, gentile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مهربان
تصویر مهربان
любящий , добрый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مهربان
تصویر مهربان
cariñoso, amable
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مهربان
تصویر مهربان
liebevoll, gütig, freundlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مهربان
تصویر مهربان
liefdevol, vriendelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مهربان
تصویر مهربان
люблячий , люб'язний , добрий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مهربان
تصویر مهربان
czuły, uprzejmy, życzliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مهربان
تصویر مهربان
afetuoso, gracioso, gentil
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مهربان
تصویر مهربان
sevecen, nazik, kibar
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی