جدول جو
جدول جو

معنی مغبور - جستجوی لغت در جدول جو

مغبور
(مُ)
نوعی از صمغ که از درخت عرفط و رمث یاثمام برآید. (منتهی الارب). نوعی از صمغ که از درخت ثمام و عشر و رمث برآید. (ناظم الاطباء). لغتی است درمغثور. (از اقرب الموارد). و رجوع به مغثور شود
لغت نامه دهخدا
مغبور
(مَ)
بغپور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). صورتی از بغپور و فغفور: البغبور،هوالملک الاعظم و انما سمی البغبور و معناه ابن السماء و نحن نسمیه المغبور. (اخبار الصین و الهند ص 20، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به فغفور شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مغمور
تصویر مغمور
گمنام و بی قدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغفور
تصویر مغفور
آمرزیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موبور
تصویر موبور
آنکه موهای بور دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزبور
تصویر مزبور
نوشته، نوشته شده، ذکر شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغبوط
تصویر مغبوط
کسی که بر او غبطه بخورند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغرور
تصویر مغرور
کسی که به باطل طمع ببندد، فریب خورده، فریفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغبون
تصویر مغبون
گول خورده در معامله، فریب خورده در خرید و فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجبور
تصویر مجبور
کسی که از خود اختیار ندارد، آنکه به زور به کاری واداشته شده، ناگزیر، ناچار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغرور
تصویر مغرور
فریفته، گول خورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقبور
تصویر مقبور
در گور، پوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغاور
تصویر مغاور
تکاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغبوط
تصویر مغبوط
رشک برده کسی که بر او غبطه برند رشک برده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغبون
تصویر مغبون
فریب خورده در خرید و فروخت و زیان رسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغفور
تصویر مغفور
آمرزیده شده و گناه پوشیده شده، عفو شده، خدابیامرز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مذبور
تصویر مذبور
نوشته شده، مکتوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدبور
تصویر مدبور
بخت بر گشته، زخمی خسته، توانگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجبور
تصویر مجبور
مضطر، ناگزیر، بی اختیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغبور
تصویر بغبور
سنگ کرپانی لغه پسربغ پسر خدا، لقب پادشاهان چین فغفور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزبور
تصویر مزبور
نوشته شده، مکتوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغرور
تصویر مغرور
((مَ))
گول خورده، فریفته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغبوط
تصویر مغبوط
((مَ))
کسی که بر او غبطه برند، خوشبخت، نیکبخت، زیبا، خوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغبون
تصویر مغبون
((مَ))
فریب خورده در خرید و فروش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغفور
تصویر مغفور
((مَ))
آمرزیده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزبور
تصویر مزبور
((مَ))
نوشته شده، اشاره شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجبور
تصویر مجبور
((مَ))
ناگزیر، به زور بر کاری واداشته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغرور
تصویر مغرور
خودپسند، گرانسر، خودخواه، خودبین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مجبور
تصویر مجبور
ناچار، وادار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مغرور
تصویر مغرور
Conceited, Snooty, Supercilious, Haughty
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مغرور
تصویر مغرور
presunçoso, arrogante, esnobe, desdenhoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مغرور
تصویر مغرور
eingebildet, hochmütig, snobistisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مغرور
تصویر مغرور
zarozumiały, arogancki, snobistyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مغرور
تصویر مغرور
самодовольный , высокомерный , снобистский
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مغرور
تصویر مغرور
зарозумілий , пихатий , високомірний
دیکشنری فارسی به اوکراینی