جدول جو
جدول جو

معنی مغبر - جستجوی لغت در جدول جو

مغبر
غبار آلوده، گردآلوده، تیره رنگ
تصویری از مغبر
تصویر مغبر
فرهنگ فارسی عمید
مغبر
(مُ غَبْ بَ)
غبارآلوده و تیره رنگ. (غیاث) (آنندراج). خاک آلود. گردآلود. گردزده. گردگرفته. گردناک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
هوای روشن از رنگش مغبر گشت و شد تیره
چو جان کافری کشته ز تیغ خسرو والا.
فرخی.
جوانیش پیری شمر، زنده مرده
شرابش سراب و منور مغبر.
ناصرخسرو.
- گوی مغبر، کنایه از کرۀ خاکی. کرۀ زمین:
خفته چه خبر دارد از چرخ و کواکب
ما را ز چه رانده ست بر این گوی مغبر.
ناصرخسرو.
، کسی که موی و ریش آن گردآلوده و چرکین باشد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
مغبر
(مُ بِ)
تیره رنگ. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) :
هوای تو به من بر کرد خواهد
زمانه مظلم و آفاق مغبر.
مسعودسعد.
خود عهد خسروان را جز عدل چیست حاصل
زین جیفه گاه جافی زین مغسرای مغبر.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 189).
، برانگیزانندۀ غبار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آنکه سعی و کوشش می کند در طلب چیزی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بسیار بارنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مغبر
گرد آلوده تیره رنگ، گرد آلوده غبار آلوده مغبر} خود عدل خسروان را جز عدل چیست حاصل زین جیفه گاه جانی زین مغ سرای مغبر) (خاقانی. سج. 189) غبار آلود، تیره رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
مغبر
((مُ غَ بَّ))
تیره رنگ
تصویری از مغبر
تصویر مغبر
فرهنگ فارسی معین
مغبر
خاک آلود، غبارآلود، گردآلود، تیره، تار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مدبر
تصویر مدبر
تدبیر کننده، با تدبیر، چاره جو، از نام های خداوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغیر
تصویر مغیر
از حالی به حالی برگشته، دگرگون شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکبر
تصویر مکبر
اذان گوینده در نماز جماعت، تکبیر گوینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معبر
تصویر معبر
آنچه به وسیلۀ آن از روی نهر عبور کنند، پل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغیر
تصویر مغیر
بی ثبات و ناپایدار، قابل تغییر، دگرگون شونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغرب
تصویر مغرب
جای فروشدن آفتاب، مکان غروب کردن آفتاب، باختر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغبر
تصویر اغبر
رونده، گذرنده، آنچه درگذرنده باشد
گردآلود، خاکی رنگ، تیره رنگ
گرگ به جهت رنگ تیرۀ آن، پستانداری وحشی و گوشت خوار شبیه سگ اما از آن قوی تر و درنده تر که در موقع گرسنگی به چهارپایان و حتی به انسان حمله می کند، سمسم، ذئب، سرحان، ذیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدبر
تصویر مدبر
پرورده شده، بنده ای که پس از مرگ صاحب خود آزاد شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معبر
تصویر معبر
تعبیر شده، خواب تعبیر شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغفر
تصویر مغفر
زرهی که زیر کلاه خود بر سر می گذاشته اند، کلاه خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخبر
تصویر مخبر
کسی یا چیزی که از او خبر می دهند، شهرت، مقابل منظر، درون و باطن شخص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغیر
تصویر مغیر
غارتگر، آنکه مال مردم را غارت کند، غارت کننده، تاراج کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغار
تصویر مغار
غار، شکاف معمولاً وسیع و عمیق در زیر زمین یا داخل کوه که در اثر انحلال مواد داخلی آن یا حرکات پوستۀ زمین به وجود می آید، گاباره، مغاره، دهار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محبر
تصویر محبر
کسی که چیزی را نیکو و آراسته می کند، آنکه خط را زیبا می نویسد، آنکه سخن یا شعر را با کلمات زیبا می آراید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منبر
تصویر منبر
کرسی پله پله که خطیب یا واعظ بر فراز آن بنشیند و سخنرانی کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معبر
تصویر معبر
کسی که تعبیر خواب می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغرب
تصویر مغرب
آورندۀ هر چیز غریب و عجیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغبه
تصویر مغبه
پایان کار، پایان هر چیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخبر
تصویر مخبر
خبر دهنده، آگاه کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معبر
تصویر معبر
محل عبور گذر، گذرگاه
فرهنگ فارسی عمید
(مُ غَبْ بِ رَ)
نام گروهی که پیوسته مشغول به ذکر خدا می باشند و مکرر می کنند قرائت قرآن راو ترغیب می کنند مردم را در اعمال اخروی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، گروهی که شعر می خوانند به الحان مختلف و مردم را به طرب و رقص می آورند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متبر
تصویر متبر
سیژیده (هلاک شده) سیز شمند، شکننده هلاک شده. شکننده، هلاک کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغبر
تصویر زغبر
پرز جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغبر
تصویر اغبر
گرد آلوده، آنچه به رنگ خاکی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سغبر
تصویر سغبر
یونانی سرخش گیلدارو از گیاهان دارویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شغبر
تصویر شغبر
شغال تورک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغرب
تصویر مغرب
باختر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخبر
تصویر مخبر
خبررسان، خبرنگار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معبر
تصویر معبر
گذرگاه
فرهنگ واژه فارسی سره