جدول جو
جدول جو

معنی مغایض - جستجوی لغت در جدول جو

مغایض
(مَ یِ)
جمع واژۀ مغیض. (اقرب الموارد). و رجوع به مغیض شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مغایر
تصویر مغایر
مخالف، ناجور، دگرگون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغایب
تصویر مغایب
آنکه در غیاب او سخن گفته شود
فرهنگ فارسی عمید
(مُ یِ)
برخلاف و برعکس و برضد و مخالف و ناموافق. (ناظم الاطباء). و رجوع به مغایرت شود
لغت نامه دهخدا
(طُ)
به معانی غیض است. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به غیض شود
لغت نامه دهخدا
(مَ غاض ض)
جمع واژۀ مغضّه. (از اقرب الموارد). رجوع به مغضه شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
غائض. نعت فاعلی از غیض. فرورونده در (آب) : و به دیه ابروز کاشان کاریزی هست اسفذاب نام، مشرب اهل آن دیه و صحراها و دیه های چند که در آن حوالی واقع است از آن است و بدیه پین غایض میشود. (ترجمه محاسن اصفهان ص 38). در ترجمه عبارت ذیل: و بقریه ابروز من فاشان قناه تسمی اسفذاب منها شرب اهل ابروز و صحاریها و القری حولها و مغیضها بقریه فین. (محاسن اصفهان ص 17)
لغت نامه دهخدا
(مَ مِ)
جمع واژۀ مغمض. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مغمض شود
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
آنکه در غیبتش از او سخن گویند. و رجوع به مغایبه شود، (اصطلاح دستوری) سوم شخص غایب. مقابل مخاطب.
- ضمیر مغایب، ضمیری که مرجع آن، شخص یا شی ٔ غایب باشد، مانند او، ایشان.
- فعل مغایب، فعلی است که فاعل آن شخص یا شی ٔ غایب باشد و آن شامل سوم شخص مفرد و سوم شخص جمع است، مانند رفت، رفتند. و رجوع به غایب و ضمیر غائب شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ)
جمع واژۀ مغرض. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مغرض شود
لغت نامه دهخدا
(مُ یِ)
یکی از ایام عرب است و طریف بن تمیم در آن کشته شد. و رجوع به معجم البلدان و مجمعالامثال میدانی و عقدالفرید جزء ششم صص 65- 66 و ایام در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ یِ)
محائض. جمع واژۀ محیضه، لتۀ حیض. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جای کم آب. (ناظم الاطباء) ، موضع اجتماع آب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مغیض الماء، محل گرد آمدن آب. ج، مغایض. (از اقرب الموارد) : به اقصای آن زمینی است مبسوط بر مسافتی مضبوط که آن هجده فرسنگ است در دو فرسنگ و بر آنجا مغیضی معروف به گاوخوانی. (ترجمه محاسن اصفهان) ، مدخل آب در زمین. (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح طب) موضع اجتماع فضول. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دومغیض کبد، مراره و طحال است. (از بحر الجواهر، یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غایض
تصویر غایض
فرورنده از غیض
فرهنگ لغت هوشیار
از مغایبه اوین (غایب سوم شخص) کسی یا چیزی که در غیبتش از او سخن گفته شود، سوم شخص غایب یا ضمیر مغایب. ضمیری که بشخص یا شی غایب ارجاع شود. یا فعل مغایب. که از شخص و شی و یا اشخاص و اشیا غایب سر زده و آن شامل سوم مفرد و سوم شخص جمع است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغایر
تصویر مغایر
ناجور، مخالف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغایر
تصویر مغایر
((مُ یِ))
برخلاف، برعکس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغایر
تصویر مغایر
ناساز، نایکسان، ناسازگار
فرهنگ واژه فارسی سره
خلاف، دیگرگون، ضد، مباین، متفاوت، مخالف، منافی، نامشابه، ناهمگون
متضاد: مشابه
فرهنگ واژه مترادف متضاد