جدول جو
جدول جو

معنی مغالثه - جستجوی لغت در جدول جو

مغالثه
(طَس س)
رویاروی جنگ کردن و پیکارنمودن با دشمن. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مغالطه
تصویر مغالطه
یکدیگر را به غلط انداختن، دلیل سست و غلط آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مباحثه
تصویر مباحثه
گفتگو، گفتن و شنیدن، با هم بحث کردن، گفت و شنو، گفت و شنفت، گفت و شنود، گفت و شنید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصالحه
تصویر مصالحه
با هم صلح کردن، آشتی کردن، سازش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغالبه
تصویر مغالبه
بر یکدیگر چیره شدن، غلبه یافتن
فرهنگ فارسی عمید
(طَ)
باکسی غلط آوردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). غلاط. به غلط انداختن و یکدیگر را غلط دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به غلط افکندن کسی را. (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لِ)
نیک جنگجو و سخت پیکار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شدید القتال. (محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مداهنه کردن. نفاق نمودن. (از ناظم الاطباء). مداهنه کردن. (از اقرب الموارد). آشکار کردن خلاف ظاهر و مصانعت نمودن، بهم بازی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). ملاعبه کردن. (از ناظم الاطباء). با هم بازی کردن. ملاعبه. ملاث. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ زَ)
از ’غ ل و’، بها کردن پس درگذشتن از حد در آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گران خریدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بغایت برداشتن دست را در انداختن تیر یا بنهایت قوت دور انداختن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). انداختن تیر را به دورترین نقطه که ممکن است، مبالغه کردن در کاری. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
غلبه کردن کسی را. غلاب. (تاج المصادر بیهقی). همدیگر چیرگی جستن و غلبه کردن بر کسی. غلاب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مغالبت شود، نزد صرفیان آن است که بعد از مفاعله، فعل ثلاثی مجردی بیاید تا غلبۀ یکی از طرفین مشارکت را در اصل فعل بیان دارد و آن بر وزن فعلته افعله (به فتح عین در ماضی و ضم آن در مضارع) ساخته شود مانند: اکرمنی فکرمته اکرمه، و باب مغالبه قیاسی نیست چنانکه گفته نمی شود: بارعنی فبرعته ابرعه. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(مُ ثَ)
زمین باران رسیده. (آنندراج). ارض مغاثه، زمین باران رسیده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ طَ / لِ طِ)
مغالطه. مغلطه با همدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به مغالطه شود، (اصطلاح منطق) عبارت است از قیاس که فاسد باشد به واسطۀ اختلال شرطی معتبر در انتاج به حسب کمیت یا کیفیت یا از جهت صورت یا ماده. (نفایس الفنون). قیاس فاسدی است که منتج به نتیجۀ صحیح نباشد و فساد آن یا از جهت ماده است یا از جهت صورت و یا از جهت صورت و ماده هر دو. فساد قیاسی از جهت صورت به این است که شرایط لازم که با رعایت آن شرایط قیاسی منتج خواهد بود در هیأت و شکل آن رعایت نشده باشد و از جهت ماده به این است که مثلاً مطلوب با مقدمات قیاسی یا یکی از آنها یکی باشد که ازنوع مصادره برمطلوب است و بدیهی است که فاسد بودن آن از هر دو جهت به این است که شرایط منتج از جهت هیأت و شکل رعایت نشده باشد و مطلوب از آن هم با مقدمات یکی باشد. (از فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی). قیاسی است که مقدمات آن مرکب از وهمیات و مشبهات باشد. وهمیات قضایایی هستند که به واسطۀ قیاس با امور محسوسه و یقینی مسلم پنداشته می شوند و حال آنکه صحت آنها مورد تصدیق عقل نیست. مشبهات نیز به واسطۀ مشابهت با قضایای صادقه، خود صادق انگاشته می شوند در صورتی که کاذبه اند. خطاها یعنی افکاری که با واقع مطابقت ندارند و باعث مغالطه می شوند یا از روی قصد و اختیار سر می زنند یا از روی قصد و اختیار نیستند. حکما و علمای منطق این خطاها را به اعتبارهای مختلف دسته بندی کرده اند. بیکن آنها را بت می خواند و چهارگونه می داند از این قرار: 1- بتهای طایفه ای، یعنی خطاهایی که ناشی از طبیعت نوع بشر هستند. تصادفات را علت واقعی امور پنداشتن، و قیاس به نفس کردن و برای هر امری علتی غایی فرض نمودن و نظایر آنها از این گونه خطاها هستند. 2- بتهای شخصی، یعنی خطاهایی که ناشی از شخصیت اختصاصی افراد انسانی هستند چنانکه از افراد مردم یکی حساس و زودرنج است، دیگری شهوت مال دارد، دیگری پای بند فکر و عقیدۀ خاصی است، دیگری جاه طلب یا شهرت دوست است و بر همین قیاس... این خصوصیتها و نظایر آنها ممکن است منشاء اشتباهات و خطاهای بسیار واقع بشوند. 3- بتهای میدانی یا بازاری، یعنی خطاهایی که در نتیجۀ اجتماع مردمان و معاشرت با یکدیگر پیدا شده است و نمونۀ آنها در الفاظی که برای همه کس معنی دقیق و صحیح ندارند به خوبی نمایان است مانند عقیده به افلاک و تصادف و بخت و نظایر آنها. 4- بتهای نمایشی، یعنی خطاهایی که از تعالیم حکما و مشاهیر عالم ناشی هستند مانند بسیاری از دستگاههای فلسفی و پاره ای معتقدات که موجب گمراهی آدمیان می شوند. مالبرانش خطاها را پنج قسم ذکر کرده است:1- خطاهای حواس. 2- خطاهای تخیل. 3- خطاهای ادراک. 4- خطاهای ناشی از تمایلات. 5- خطاهای ناشی از شهوات. در تقسیمات فوق موجبات اصلی خطاها بیشتر موردنظر بوده است. در تقسیمات دیگری که معمولاً از خطاها می کنندتوجه را بیشتر به خللی که در استدلال روی می دهد معطوف می دارند و در این صورت استدلال عنوان سفسطه و مغالطه را پیدا می کند. علل عمده ای که موجب سفسطه و مغالطه می شوند عبارتند از: 1- اشتراک و اجمال در الفاظ، یعنی مبهم بودن معنی یا ایهام داشتن آن، خاصه هنگامی که در مقدمات و در نتیجۀ قیاس، لفظ واحد به دو معنی مختلف آورده شود. 2- ترکیب الفاظ به وجهی که موجد فساد گردد، و آن یا به صورت ترکیب مفصل است، یعنی آنچه در مقدمۀ جداگانه و به تفصیل آورده اند در نتیجه ترکیب گردد. مثال: این شخص معلم و عضو خوبی است، پس معلم خوبی است. یا به صورت تفصیل مرکب است و آن درست عکس صورت اول است، مانند اینکه گفته شود: عدد هفت زوج و فرد است پس هفت زوج و هفت فرد است. 3- ایهام انعکاس، و آن هنگامی است که قضیۀ کلیه ای را منعکس کرده مقدمۀ قیاس قرار دهند، در صورتی که عکس آن قضیه صادق نباشد. مثال: هر انسانی ذی حس است، پس هر ذی حسی انسان است. 4- تجاهل نسبت به موضوع، یعنی سعی در اثبات چیزی که مورد بحث نیست مانند عمل دادستان یا وکیل دعاوی هنگامی که به جای سعی در اثبات مجرمیت متهم به بیان بدی جرم و جنایت و زیانی که برای جامعه دارند می پردازد. 5- مصادرۀ به مطلوب، و آن در صورتی است که چیزی را که اثباتش مورد نظر است ثابت شده پندارند. یک نمونه از مصادره به مطلوب قیاسی است که گالیله در آثار ارسطو یافته و خاطر نشان کرده است. ارسطو در اثبات اینکه مرکز زمین مرکزعالم است، چنین استدلال می کند: ’طبیعت اشیاء ثقیل این است که به مرکز عالم می گرایند. تجربه نشان می دهد که اشیاء ثقیل به مرکز زمین می گرایند پس مرکز زمین، مرکز عالم است’ در کبرای این قیاس مصادرۀ به مطلوب به خوبی نمایان است، زیرا حکم به اینکه ’اشیاء ثقیل به مرکز عالم می گرایند’ در صورتی میسر است که مرکز عالم و مرکز زمین را قبلاً یکی بدانیم. (از مبانی فلسفه تألیف علی اکبر سیاسی صص 261-263). قیاس مغالطی. قیاس سوفسطایی. سفسطه. حکمت مموهه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به اساس الاقتباس صص 515-529 شود.
- مغالطۀ عام الورود، قیاسی است که به وسیلۀ آن هم اثبات مطلوب و هم نقیض آن ممکن باشد. (فرهنگ علوم عقلی تألیف سیدجعفر سجادی)
لغت نامه دهخدا
(طَ سَءْ)
گرو بستن به تاختن. (منتهی الارب). گرو بستن در تاختن اسب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُ لَ)
چیزی به ثلث فرادادن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
مدالست و مدالسه در فارسی همفریبی، ستمکاری یکدیگر را فریب دادن فریفتن، ستم کردن، فریفتکاری، جور ستم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محادثه
تصویر محادثه
با هم سخن گفتن، گفتگو و مکالمه
فرهنگ لغت هوشیار
مونث مثالی یا اشباح مثالیه. بعضی از فلاسفه قایلند که میان مجردات محض و مادیات عالمی است که آنرا عالم اشباح نامند که برزخ میان روحانیات و جسمانیات است و از آن جهت اشباح گویند که دارای مقدار و شکل میباشد و شبح و قشر اجسام اند و چون دارای ماده نمی باشند فوق اجسام اند و مانند صوری هستند که از اشیا در آیینه منعکس میشوند. عالمی را که محل صور مقداریه است عالم اشباح و عالم اشباح مثالیه و اشباح جسمیه نامند
فرهنگ لغت هوشیار
مجالست و مجالسه در فارسی همنشینی همنشینی کردن، همنشینی: ... و بروی خوب و خلق خوش... و تبرک بمجالست ارباب ورع... از ملوک عالم ممتاز گردانیده است
فرهنگ لغت هوشیار
متالمه در فارسی مونث متالم: دردمند درد کشیده مونث متالم جمع متالمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متالهه
تصویر متالهه
متالهه در فارسی مونث متاله: خدا شناس، خدا پرست
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی: مبالا و مبالات: باک داشتن، اندیشیدن در اندیشه داشتن، ورزیدن کوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبالده
تصویر مبالده
یکدیگر را زدن زد و خورد
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی: مبالغه و مبالغت: کوش، گزافکاری گزافگویی مکیس مکاس بسیار کوشیدن، زیاده روی کردن، کوشش بسیار، زیاده روی: ... اگر وصف آن چنانچه راویان از دیده باز میگویند نوشته شود البته بر مبالغه و اغراق محمول افتد، صفات نیک و بد شخص یا شی را بطریقی بیان کردن که مستبعد یا محال نماید توضیح مبالغه (بمعنی اعم) بر سه نوع است: الف - تبلیغ یا مبالغه بمعنی اخص. ب - اغراق. ج - غلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباحثه
تصویر مباحثه
بحث و جدال و مجادله، با یکدیگر پژوهیدن علم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبالهه
تصویر مبالهه
گولی بی خردی نادانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغالظه
تصویر مغالظه
دشمنی داشتن با یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغالطه
تصویر مغالطه
با همدیگر مغلطه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مغالبه در فارسی: پیشدستی در چیرگی بر یکدیگر چیره شدن غلبه کردن} اما رکاکت معنوی مسئله مغالبه یعنی مسابقه در غلبه است - میان اندیشه دیو گاو پای و روزگار) (فرزان. یغما: 2: 10 ص 60)، غلبه چیرگی
فرهنگ لغت هوشیار
مغالات در فارسی گران خریدن، گرانفروشی، در گذشتن: از اندازه، دور انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
مخالفه و مخالفت در فارسی: همیستاری پتکار پتیا راکی نیسانی نا سازی دشمنی نا هنجاری خلاف کردن، دشمنی کردن: چون میان ما مخالفت ظاهر گشت... یا مخالف قیاص. آنست که کلمه ای مخالف قواعد صرفی و لغوی باشد مانند: بودنی بود می بیار اکنون رطل پرکن مگوی بیش سخون. (رودکی) گر بجان خرمی دو اسبه در آی ور بدل خوشندی خر اندر کش. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغالطه
تصویر مغالطه
((مُ لِ طِ))
یکدیگر را به غلط انداختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغالبه
تصویر مغالبه
((مُ لَ بَ یا لِ بِ))
بر یکدیگر چیره شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصالحه
تصویر مصالحه
سازش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مباحثه
تصویر مباحثه
گفتمان، گفتاورد، گفت و شنود
فرهنگ واژه فارسی سره
سفسطه، قیاس فاسد، مغالطت، مغلطه
فرهنگ واژه مترادف متضاد