جدول جو
جدول جو

معنی معناه - جستجوی لغت در جدول جو

معناه
(مَ)
لغتی است در معنی. (منتهی الارب). مراد از کلام و مقصود از هر چیزی. (ناظم الاطباء). معنی. (اقرب الموارد). و رجوع به معنی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ نِ قَ)
مرباءه معنقه، جای دیده بان بلند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بلاد معنقه، شهرهای دور. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
رنج چیزی کشیدن. (ترجمان القرآن). رنج کشیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معانات شود، رنجانیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، منازعت کردن با کسی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مشاجره کردن با کسی. (از اقرب الموارد) ، ملابسه نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به تیمار مال پرداختن و گویند هم مایعانون مالهم. (از اقرب الموارد). مایعانون مالهم، یعنی نیکو تیمار مال نمی کنند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
نخله معراه، خرمابنی که بار یک سال آن بخشیده شده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
آنچه برهنه باشد زنان را از دست و پا و روی و رخسار، و گویند امراءه حسنهالمعراه. ج، معاری. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، برهنگی و گویند رجل حسن المعری و المعراه. ج، معاری. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ یَ / مَ نی یَ)
لغتی است در معنی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مضمون و مفهوم و مقصود از کلام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ ن نَ نَ)
جاریه معننهالخلق، دختر درهم پیچیده اندام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ نَ قَ)
گردن بند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قلاده. (اقرب الموارد) (تاج العروس ج 7 ص 26) ، کوه خرد پیش توده ریگ و مطابق قیاس این کلمه معناقه باید باشد زیرا در جمع گویند معانیق الرمال. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). توده ریگ دراز کوچک پیش توده ریگ. (از تاج العروس ج 7 ص 26) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَنْ نِ قَ)
جانورکی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). قسمی از هوام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
معونه. یاری گری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). معونه. معونه. معون، یاری و کمک. (از اقرب الموارد) ، یاری دادن. (منتهی الارب). یاری گری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ قَ)
آنچه مایل و خمیده باشد از پاره های سنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ج 7 ص 26) ، بلد معنقه، شهری که از باعث تنگی سال جای اقامت نباشد در آن. (منتهی الارب) (آنندراج). شهری که از جهت تنگی سال جای اقامت در آن نباشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
روشهای آب در وادی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مجاری آب در وادی. معنات. (از اقرب الموارد) ، جاهای روان شدن سیل و کرانه ها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
اسب نیکوروش. ج، معانیق. (منتهی الارب) (آنندراج) ، اسب نیکوگردن. ج، معانیق. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ عُ)
رجوع به معنان شود
لغت نامه دهخدا
(نُ رِ دَ)
از حیث معنی. از حیث مضمون. مقابل لفظاً. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، مقابل صورهً. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در معنی. باطناً
لغت نامه دهخدا
(مَ)
از ’ع س ی’، سزاوار. (منتهی الارب) (آنندراج). سزاوار و شایسته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَبْیْ)
عنان. برابری کردن. (تاج المصادر بیهقی). عنان. معارضه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
خبر مرگ. منعی ̍. ج، مناعی و گویند: ماکان منعاه منعاه واحدهً ولکنه کان مناعی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ)
موضعی است قریب بدر. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). جایی است بین مکه و بدر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
آن اشتر که بار باز پس افکند. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مُ سَنْ نا)
بندآب از پهلوی جوی. (دهار). بندآب. (آنندراج) (ناظم الاطباء). بندروغ. سد. (ناظم الاطباء). چمن بند. بندآب از چمن. کنارۀ آب. (زمخشری). سیل گردان بند. (یادداشت مرحوم دهخدا). ضفیره. (نشوء اللغه). ج، مسنیات
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
از ’ب ن و’، نطع. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) :
علی ظهر مبناه جدید سیورها.
(نابغۀ ذبیانی از اقرب الموارد).
، پرده، جامه دان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مقنوه. سایه که آفتاب بر آن نتابد. (مهذب الاسماء). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
خم وادی. محنیه. محنوه. پیچ رود. ج، محانی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ ثَنْ نا)
حرفی که دو نقطه داشته باشد چنانکه گویند تاء مثناه در فوق و یاء مثناه در تحت. (از محیط المحیط). مؤنث مثنی (م ث ن نا) یعنی دارای دو نقطه. (ناظم الاطباء). صاحب دو نقطه: تاء مثناه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مثنات شود
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
رسن از پشم یا از موی یا ازغیر آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). ریسمان بافته شده از پشم و از موی و یا جز آن. ج، مثانی. (ناظم الاطباء) ، یک تاه از تاهها. ج، مثانی. (منتهی الارب) (آنندراج). تا و لا و چین. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
آنچه نوشته شود از غیر کتاب اﷲ یا کتاب اخبار بنی اسرائیل است که بعد موسی در آن تحریف کردند در حلال وحرام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنچه نویسانیده شود غیر از کتاب خدا یا کتابی است که در آن اخبار بنی اسرائیل باشد. (از محیط المحیط). کتاب اخبار بنی اسرائیل بعد از موسی که در آن برخلاف قوانین موسی حلالهایی را حرام و حرامهایی را حلال کرده اند. (فیروزآبادی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، دوبیتی و ترانه. (منتهی الارب) (آنندراج). دو بیتی و رباعی و ترانه. (ناظم الاطباء). دو بیتی. (السامی) (از تاج العروس ج 10 ص 61) ، نوای موزیک. (ناظم الاطباء). غناء. (از محیط المحیط) ، توانایی و زور و قدرت، به اصطلاح حساب، تفریق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طَف ف)
نایب بسند شدن. (از منتهی الارب). بی نیازی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اغنی عنه مغناه فلان و مغناه، یعنی نایب کافی او شد فلان و بی نیاز کرد او را از آن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ کَنْ نا)
تأنیث مکنّی ̍. رجوع به مکنّی ̍ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ممناه
تصویر ممناه
زمین سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاناه
تصویر معاناه
در افتادن با کسی، رنجیدن، رنجاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معانه
تصویر معانه
یاریگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معزاه
تصویر معزاه
ماده بز
فرهنگ لغت هوشیار
ریسمان، کجی خمیدگی، لا چین مثنات در فارسی مونث مثنی دو تا دو گشته، واژه مادینه گشته در زبان تازی، دو دیله (دیل نقطه) وات دو دیله چون ت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبناه
تصویر مبناه
راز، جامه دان، سفره چرمی
فرهنگ لغت هوشیار