- معمر (پسرانه)
- طویل العمر و مسن
معنی معمر - جستجوی لغت در جدول جو
- معمر
- کسی که عمر دراز کرده، سالخورده
- معمر
- آنکه عمر زیاد کرده باشد، دراز زندگانی
- معمر
- آبادان، معمور
- معمر ((مُ عَ مَّ))
- سالخورده، کسی که عمر طولانی کرده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
از سنگهای آهکی که صیقلی و جلا پذیر است، سنگ مرمر، نوعی سنگ دگرگون شده آهکی که به علت زیبایی در مجسمه سازی و نماسازی ساختمانها به کار می رود
دستار بند، دستاربند
آبادگر، والادگر، مهراز
چیستان
خوشبو، بویا
گذرگاه
آبادان تر، معمورتر، عامرتر
محل عبور گذر، گذرگاه
تعبیر شده، خواب تعبیر شده
کسی که تعبیر خواب می کند
تعمیر شده، آباد شده، آبادان
لاغر، کم گوشت، اسب لاغرمیان
کسی که عمامه بر سر می گذارد، آخوند، کسی که عوام برای امور خود به او رجوع کنند، بزرگ و مهتر قوم
در بدیع ذکر مطلبی یا اسمی به قلب، تصحیف و تبدیل کلمات یا به حساب اعداد و جمل که پس از تفکر و تعمق بسیار کشف شود. مثال به اسم علی، برای مثال چو نام او گذرد بر صوامع ملکوت / به قدر مرتبه هر یک ز جا بلند شود. «ز جا» را اگر به مرتبه بلند کنند (بالا ببرند) ، یعنی «ز» را که هفت است هفتاد و «ج» را که سه است سی و «الف» را که یک است ده بکنند «ع» و «ل» و «ی» به دست می آید، موقعیتی که معنی آن پوشیده باشد، پوشیده بودن، ابهام
مرد با همت در کار، کوشا، کارآزموده
معما، در بدیع ذکر مطلبی یا اسمی به قلب، تصحیف و تبدیل کلمات یا به حساب اعداد و جمل که پس از تفکر و تعمق بسیار کشف شود
میوه دهنده، کنایه از نتیجه بخش، بافایده
ویژگی شبی که مهتابی و روشن باشد، ماهتابی
آنچه به وسیلۀ آن از روی نهر عبور کنند، پل
گروهی از مردم، جماعت، کسان و خویشاوندان شخص
ادویه دان، ظرفی که ادویۀ مطبخ در آن جای دارد
آنکه به شتاب و سرعت وادار شده، آمادۀ کار شده
عاملی که سبب تخمیر شود، تخمیر کننده، خمیرمایه
مخمر آبجو: در علم شیمی، مایعی غلیظ به رنگ زرد روشن یا خرمایی دارای مواد معدنی، پتاس، آهک، منیزی، آهن، گوگرد، اسیدفسفریک و ویتامین های مختلف که که در کارخانه های آبجوسازی تهیه می شود و مصرف دارویی دارد، کفی که از آبجو در هنگام تخمیر گرفته شود، جاندار تک سلولی که قندها در مجاورت آن الکل تولید می کنند
مخمر آبجو: در علم شیمی، مایعی غلیظ به رنگ زرد روشن یا خرمایی دارای مواد معدنی، پتاس، آهک، منیزی، آهن، گوگرد، اسیدفسفریک و ویتامین های مختلف که که در کارخانه های آبجوسازی تهیه می شود و مصرف دارویی دارد، کفی که از آبجو در هنگام تخمیر گرفته شود، جاندار تک سلولی که قندها در مجاورت آن الکل تولید می کنند
پوشیده و پنهان، نهان داشته، در ضمیر نگه داشته شده
ظرفی که در آن آتش می ریزند، آتشدان، عودسوز، بوی سوز
مقیاس گیرنده، عیارگر، کسی که عیار پول را بسنجد، نکوهش کننده، عیب گو
آتشدان و منقل و ظرفی که در آن زغال افروخته می ریزد
درخت میوه رسیده، بارور، باردار
سرخ گرداننده، داغ کننده، خر خواننده کسی که دیگری را خر خواند، کسی که به زبان حمیر سخن گوید اسب پالانی، نا کس سرخ کننده، دوایی که بقوت گرمی و جذب خود عضو را گرم گرداند (مخزن الادویه)، آنکه بزبان حمیر سخن گوید، آنکه اسب هجین سوار شود، یک تن پیرو محمره
تخمیر شده و سرشته شده