جدول جو
جدول جو

معنی معلهزه - جستجوی لغت در جدول جو

معلهزه
(مُ عَ هََ زَ)
گوسپند لاغر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معاهده
تصویر معاهده
با هم عهد و پیمان بستن و سوگند خوردن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ مَ)
تأنیث معلوم. ج، معلومات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به معلوم و معلومات شود
لغت نامه دهخدا
(عَ شَ)
فرصت چشم داشتن. (المصادر زوزنی). فرصت یافتن و غنیمت شمردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مناهزت شود، به چیزی نزدیک شدن. (المصادر زوزنی). نزدیک شدن با هم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نزدیک شدن کودک بلوغ را، پیش آمدن شکار را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضَ طَ نَ)
همدیگر بازی کردن زن و شوی. (منتهی الارب). بازی کردن زن وشوی با یکدیگر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
بر کسی پیشی گرفتن در کاری. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). بر کسی پیشی گرفتن. (ترجمان القرآن) (از اقرب الموارد). با همدیگر نبرد کردن در سبقت و پیشی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مبادرت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، رفتن کسی چنانکه نتوان به وی رسیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، میل کردن به سوی چیزی و گویند عاجز الی ثقه، ای مال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کار خویش به یک بار با کسی گذاشتن. (تاج المصادر بیهقی) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (المصادر زوزنی) (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(ضُ وی ی)
همدیگر ستیهیدن و دور دور یک جانب بودن و خلاف کردن و خشم گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). معاندت، مجانبت. مخالفت. مغاضبت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، گرفته و ترنجیده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). منقبض شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ هََ لَ)
ابل معبهله، شتران بیکار و بر سر خود گذاشته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شتران به حال خود رها شده که نه چوپان و نه نگاهبانی داشته باشند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ)
سخت و درشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، زمین باران رسیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). زمین باران شدید رسیده. (از اقرب الموارد) ، زمین درشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، القمح المعزوزه، به لغت اهل مراکش نوعی گندم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ هََ)
گوشت نیم پخته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ فَ)
فربه. (ناظم الاطباء). شاه معلوفه، گوسپند فربه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
تأنیث معلول. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به معلول شود
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ هََ لَ)
ابل معزهله، شتران بر سر خود گذاشته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
با یکدیگر عهد کردن. (ترجمان القرآن). با کسی عهد کردن. (تاج المصادر بیهقی). پیمان نمودن با کسی و سوگند خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معاهده شود، تیمار داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ دَ / مُ هَِ دِ)
عهد و سوگند و پیمان و شرط. (ناظم الاطباء). معاقده. میثاق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معاهده شود، اسم نوعی از عقد صلح بین مسلمانان و غیر مسلمانان است که پیش از جنگ و یابه عنوان ختم جنگ منعقد می شد و نتیجۀ آن صلح موقت است (به عکس عقد ذمه) و در متن عقد باید مدت آن معلوم گردد و عقد مذکور استقلال سیاسی خصم را از بین نمی برد و طرف این عقد ممکن است ذمی یا غیر ذمی باشد و پس از انعقاد این عقد، طرف را معاهد نامیده اند، به جای معاهده لغت مهادنه هم بکار رفته است. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی). و رجوع به معاهد شود، به معنی عهد (در مقابل نذر) است. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی) ، دراصطلاح حقوق بین المللی عمومی به معنی قرارداد بین المللی است. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
مسافحه. (تاج المصادر بیهقی). زنا کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به عهار شود
لغت نامه دهخدا
(مُ هَِ رَ)
زن زناکار. (از اقرب الموارد). و رجوع به معاهر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ هَِ مْ مَ)
اللیله المظلمه، شب تاری. (از متن اللغه) : لیله مدلهمه، شب سخت تاریک. (منتهی الارب). تأنیث مدلهم است. رجوع به مدلهم شود
لغت نامه دهخدا
مونث معلق: آویخته، مربوط، هر یک از هفت قصیده مهمی که در عهد جاهلیت بخانه کعبه آویخته بودند، زنی که شوهرش گم شده زنی که نه شوهر حاضر دارد و نه میتواند شوهر دیگر اختیار کند، جمع معلقات. معلل. آنچه که علت و دلیلی دارد، تعلیل شده
فرهنگ لغت هوشیار
معلمه در فارسی مونث معلم: آتون مونث معلم خانم معلم خانم آموزگار، جمع معلمات
فرهنگ لغت هوشیار
زه زه گوینده ظفرین گوی: پرویز ملک چون سخن خوب شنیدی آنرا که سخن گفتی گفتیش که: هان زه پرویز گرایدون که در ایام تو بودی بودی همه الفاظ ترا جمله مزهزه. (منوچهری) توضیح دزی گوید: (تحسین کردن) زهزه مزهزه (رنگ درخشان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملهیه
تصویر ملهیه
مونث ملهی، جمع ملهیات
فرهنگ لغت هوشیار
معلوله در فارسی مونث معلول انگیخته مونث معلول، جمع معلولات. معلولین، جمع معلول در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملهمه
تصویر ملهمه
مونث ملهم
فرهنگ لغت هوشیار
معلومه در فارسی مونث معلوم بنگرید به معلوم مونث معلوم، جمع معلومات
فرهنگ لغت هوشیار
بادامستان زبان کوچک را گویند که در دنباله شراع الحنک از سقف دهان آویخته است زبان کوچک لهات ملاز: (خواجه غلامی خرید دیگر تازه سست هل و هرزه گرد و لتره ملازه) (منجیک. 478)
فرهنگ لغت هوشیار
معاهده و معاهدت در فارسی: پشن پشت پتمان پیمان غنوند، سوگند، تیمار تیمار داشت پیمان بستن با هم عهد بستن، پیمان بندی عهد بندی، عهد پیمان، جمع معاهدات
فرهنگ لغت هوشیار
مناهزت در فارسی: نزدیک شدن: با هم، پیش آمدن: شکار را، پروا یافتن (پروا فرصت) نزدیک شدن با هم، پیش آمدن شکار را، فرصت یافتن و غنیمت شمردن: (اگر من از مناهزت فرصت غافل مانم مبادا که تدبیر او بر من کارگر آید و انتباه من بعد از آن سود ندارد) (مرزبان نامه. تهران. چا. ا ص 273)، نزدیک شدن کودک به بلوغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معجزه
تصویر معجزه
امری خارق العاده که دیگران از آوردن مثل آن عاجز باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزهزه
تصویر مزهزه
((مُ زَ زِ))
زه زه گوینده، آفرین گوی
فرهنگ فارسی معین
((مُ جِ زِ))
امر خارق العاده مخصوص پیامبران که دیگران توانا به انجام آن نباشند، جمع معجزات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاهده
تصویر معاهده
((مُ هِ دَ))
عهد و پیمان بستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معجزه
تصویر معجزه
شگفتی، ورچ، فرجود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معاهده
تصویر معاهده
پیمان نامه
فرهنگ واژه فارسی سره
پیمان، عهدنامه، قرارداد، مقاوله
فرهنگ واژه مترادف متضاد