آلتی از آلات موسیقی ذات اوتار در عراق. (مفاتیح العلوم). آلتی موسیقی در قدیم. جوهری و دیگران نوشته اند که معزفه را مثل بربط و طنبور می نوازند یعنی با انگشت یا با مضراب، مؤلف مفاتیح العلوم اظهار می کند که معزفه سازی است متعلق به مردم عراق در حالی که نویسندۀ دیگر آن را از آن مردم یمن داند. مؤلف اغانی تذکر می دهد که معزفه از جملۀ سازهایی است که کمتر به دست نوازندگان دوره گرد افتاده و به همین جهت در مجالس انس ایران و خلفا بیشتر مورد قبول واقع شده است. ج، معازف. و رجوع به مجلۀ موسیقی دورۀ سوم شمارۀ 10 ص 31 شود معزف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به معزف و معزفه شود
آلتی از آلات موسیقی ذات اوتار در عراق. (مفاتیح العلوم). آلتی موسیقی در قدیم. جوهری و دیگران نوشته اند که معزفه را مثل بربط و طنبور می نوازند یعنی با انگشت یا با مضراب، مؤلف مفاتیح العلوم اظهار می کند که معزفه سازی است متعلق به مردم عراق در حالی که نویسندۀ دیگر آن را از آن مردم یمن داند. مؤلف اغانی تذکر می دهد که معزفه از جملۀ سازهایی است که کمتر به دست نوازندگان دوره گرد افتاده و به همین جهت در مجالس انس ایران و خلفا بیشتر مورد قبول واقع شده است. ج، معازف. و رجوع به مجلۀ موسیقی دورۀ سوم شمارۀ 10 ص 31 شود مِعزَف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به معزف و معزفه شود
هر ده که میان دشت و زمین کشت باشد. ج، مزالف. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). قریۀ واقع میان بیابان و زمینی آبادان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
هر ده که میان دشت و زمین کشت باشد. ج، مزالف. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). قریۀ واقع میان بیابان و زمینی آبادان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
مؤنث مخلف. ناقه ای که آبستن نماید و نباشد. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). ماده شتری که آبستن نماید ونباشد. (ناظم الاطباء) ، شتری که از نه سالگی درگذشته باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ماده شتری که از نه سالگی درگذشته باشد. (ناظم الاطباء)
مؤنث مُخلِف. ناقه ای که آبستن نماید و نباشد. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). ماده شتری که آبستن نماید ونباشد. (ناظم الاطباء) ، شتری که از نه سالگی درگذشته باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ماده شتری که از نه سالگی درگذشته باشد. (ناظم الاطباء)
مؤنث محلف. و رجوع به محلف شود، ناقه محلفه، ماده شتری که در فربهی وی شک کنند. (از منتهی الارب) ، کمیت غیرمحلفه، اسب که رنگ آن خالص باشد. (از اقرب الموارد)
مؤنث محلف. و رجوع به محلف شود، ناقه محلفه، ماده شتری که در فربهی وی شک کنند. (از منتهی الارب) ، کمیت غیرمحلفه، اسب که رنگ آن خالص باشد. (از اقرب الموارد)
مولفه در فارسی مونث مولف بنگرید به مولف مولفه در فارسی مونث مولف بنگرید به مولف مونث مولف: تالیف شده، جمع مولفات، پس از فتح مکه بزرگان قوم را که درآن روز مسلمان شدند مولفه (یا مولفه قلوبهم) خواندند. مونث مولف، جمع مولفات
مولفه در فارسی مونث مولف بنگرید به مولف مولفه در فارسی مونث مولف بنگرید به مولف مونث مولف: تالیف شده، جمع مولفات، پس از فتح مکه بزرگان قوم را که درآن روز مسلمان شدند مولفه (یا مولفه قلوبهم) خواندند. مونث مولف، جمع مولفات
معرفت در فارسی: شناخت، دانش، در یافت از معرفه شناخته: زبانزد دستوری اسمی است که نزد مخاطب معلوم و معهود باشد مثلا اگر کسی بمخاطب خود بگوید: عاقبت خانه را فروختم و دکانها را خریدم. مقصود این است: خانه ای را که شما اطلاع دارید فروختم و دکانهایی را که میشناسید خریدم. توضیح معرفه بصورتهای ذیل در فارسی بکار میرود: صورت اسم جنس با قرینه: مردی در بیابان دچار گرگی شد، مرد با گرگ جنگیده و سرانجام گرگ را کشت، گاه اسم را با آن و این معرفه سازند: گفت: برو و این زن را بیاور. او بشد و زن را پیش طالوت آورد. گفت: توبه او آنست که بدان شارستان جباران شود، در زبان تخاطب با الحاق ه (آ در شمال ایران و ا در مرکز) یا - معرفه سازند: اسبه را خریدم. خانهه را فروختم مردی امروز آمد. (این یاء یاء و حدت و نکره نیست)
معرفت در فارسی: شناخت، دانش، در یافت از معرفه شناخته: زبانزد دستوری اسمی است که نزد مخاطب معلوم و معهود باشد مثلا اگر کسی بمخاطب خود بگوید: عاقبت خانه را فروختم و دکانها را خریدم. مقصود این است: خانه ای را که شما اطلاع دارید فروختم و دکانهایی را که میشناسید خریدم. توضیح معرفه بصورتهای ذیل در فارسی بکار میرود: صورت اسم جنس با قرینه: مردی در بیابان دچار گرگی شد، مرد با گرگ جنگیده و سرانجام گرگ را کشت، گاه اسم را با آن و این معرفه سازند: گفت: برو و این زن را بیاور. او بشد و زن را پیش طالوت آورد. گفت: توبه او آنست که بدان شارستان جباران شود، در زبان تخاطب با الحاق ه (آ در شمال ایران و ا در مرکز) یا - معرفه سازند: اسبه را خریدم. خانهه را فروختم مردی امروز آمد. (این یاء یاء و حدت و نکره نیست)
ساز آلتی موسیقی در قدیم. توضیح جوهری و دیگران نوشته اند که معزفه را مثل بربط و طنبور مینوازند یعنی با انگشت یا بامضراب مولف مفاتیح العلوم اظهار میکند که معزفه سازیست متعلق بمردم عراق در حالی که نویسنده دیگر آنرا از آن مردم یمن داند. مولف اغانی تذکر میدهد که معزفه از جمله سازهایی است که کمتر بدست نوازندگان دوره گرد افتاده و بهمین جهت در مجالس انس ایران و خلفا بیشتر مورد قبول و اقع شده است: آلات موسیقی قدیم ایران، جمع معازف
ساز آلتی موسیقی در قدیم. توضیح جوهری و دیگران نوشته اند که معزفه را مثل بربط و طنبور مینوازند یعنی با انگشت یا بامضراب مولف مفاتیح العلوم اظهار میکند که معزفه سازیست متعلق بمردم عراق در حالی که نویسنده دیگر آنرا از آن مردم یمن داند. مولف اغانی تذکر میدهد که معزفه از جمله سازهایی است که کمتر بدست نوازندگان دوره گرد افتاده و بهمین جهت در مجالس انس ایران و خلفا بیشتر مورد قبول و اقع شده است: آلات موسیقی قدیم ایران، جمع معازف
مونث معلق: آویخته، مربوط، هر یک از هفت قصیده مهمی که در عهد جاهلیت بخانه کعبه آویخته بودند، زنی که شوهرش گم شده زنی که نه شوهر حاضر دارد و نه میتواند شوهر دیگر اختیار کند، جمع معلقات. معلل. آنچه که علت و دلیلی دارد، تعلیل شده
مونث معلق: آویخته، مربوط، هر یک از هفت قصیده مهمی که در عهد جاهلیت بخانه کعبه آویخته بودند، زنی که شوهرش گم شده زنی که نه شوهر حاضر دارد و نه میتواند شوهر دیگر اختیار کند، جمع معلقات. معلل. آنچه که علت و دلیلی دارد، تعلیل شده