جدول جو
جدول جو

معنی معظومه - جستجوی لغت در جدول جو

معظومه
(مَ مَ)
زن شوقمند شرم کلان. (منتهی الارب). زن آزمند نرۀ بزرگ و کلان. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معصومه
تصویر معصومه
(دخترانه)
مؤنث معصوم، بی گناه و پاک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از معظمه
تصویر معظمه
(دخترانه)
معظم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از معظمه
تصویر معظمه
مؤنث واژۀ معظم، بزرگ، بیشترین قسمت چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاوضه
تصویر معاوضه
دو چیز را با هم عوض کردن، چیزی گرفتن و عوض آن را دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منظومه
تصویر منظومه
مجموعه ای بلند از اشعاری با موضوعات گوناگون که معمولاً در قالب مثنوی سروده شده، در علم نجوم منظومۀ شمسی، منظوم
منظومۀ شمسی: در علم نجوم مجموعه ای از اجرام سماوی شامل خورشید و نه سیاره که سیارۀ زمین را نیز شامل می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معصومه
تصویر معصومه
زن معصوم، بازداشته شده از گناه، آنکه در عمر خود گناه نکرده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معظمه
تصویر معظمه
مؤنث واژۀ معظّم، کسی که او را بزرگ می شمارند، بزرگ شمرده شده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ مَ)
رحم معقومه، رحم بسته که قبول نکند آبستنی. (منتهی الارب). زهدان بسته و نازا که قبول آبستنی نکند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عقیمه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به عقیمه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ظَ مَ)
سختی سخت. (منتهی الارب) (آنندراج). سختی سخت و بلای نازل سخت. (ناظم الاطباء). بلای سخت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ ظَ مَ)
تأنیث معظم: دول معظمه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معظم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ عَظْ ظَ مَ)
مؤنث معظّم. بزرگ و محترم. (ناظم الاطباء) : در مشاعر معظمه و مواقف مکرمه و در جوار قدس کعبۀ علیا عظم اﷲ قدرها به حضور هم شهریان...دعای اخلاص پیوند را تازه داشت و اقامت کرد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 133) ، صفت و لقب مکه است: مکۀ معظمه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شتر کره ای که استخوان در زبانش شکسته باشند تا شیر نمکد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
حضرت معصومه، لقب فاطمه دختر حضرت موسی بن جعفر (ع) است و مزار او در قم زیارتگاه شیعیان است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به فاطمه دختر موسی بن جعفر شود
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
مؤنث معصوم. ج، معصومات. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
تأنیث معلوم. ج، معلومات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به معلوم و معلومات شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
چیزی به سال فرادادن. (تاج المصادر بیهقی). سالیانه کردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). معاملۀ سالیانه و در حدیث است، و نهی عن المعاومه. (از اقرب الموارد). معاملۀ سالی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، آن خرمابن که سالی بار آرد وسالی نیارد. (تاج المصادر بیهقی). سال بر شدن خرمابن و جز آن. (منتهی الارب). یک سال بار دادن خرمابن و یک سال ندادن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به یک سال مزدور گرفتن کسی را مانند مشاهره که به یک ماه اجیر کردن است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ / مِ)
تأنیث منظوم. منظومه. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منظوم شود، هر چیز واقعشده در صف و قطار و در نظم. (ناظم الاطباء).
- منظومۀ زواهر، رشتۀ مروارید. (ناظم الاطباء).
، هر یک از شموس با سیارات و اقمار او. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- منظومۀ شمسی، عبارت است از خورشید و عطارد و زهره و زمین و مریخ و مشتری و زحل و اورانوس و نپتون و پلوتون و اقمار سیارات و ذوات الاذنابی که در حول و حوش خورشید درحال سیر و حرکتند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
، هر کلام موزون و مسجع و شعر و نظم. (ناظم الاطباء). داستانها و افسانه های بلند که در قالب مثنوی به نظم درآورده باشند مانند منظومۀ ویس ورامین، منظومۀ وامق و عذرا و...
- منظومه های اهالی پسند، شعرهایی که مردمان دانامی پسندند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انظومه
تصویر انظومه
تخمریسه چون رشته تخم وزغ یا ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محرومه
تصویر محرومه
مونث محروم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محکومه
تصویر محکومه
مونث محکوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختومه
تصویر مختومه
مختومه در فارسی مونث مختوم بنگرید به مختوم مونث مختوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتومه
تصویر محتومه
مونث محتوم جمع محتومات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجزومه
تصویر مجزومه
مونث مجزوم جمع مجزومات
فرهنگ لغت هوشیار
معلومه در فارسی مونث معلوم بنگرید به معلوم مونث معلوم، جمع معلومات
فرهنگ لغت هوشیار
مرحومه در فارسی مونث مرحوم: آمرزیده نیکیاد درگذشته مونث مرحوم امت مرحومه (مسلمانان) جمع مرحومات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعلومه
تصویر اعلومه
نشان
فرهنگ لغت هوشیار
معصومه در فارسی مونث معصوم: نامویه، نامی تازی برای زنان مونث معصوم، نامی است از نامهای زنان
فرهنگ لغت هوشیار
منظومه در فارسسی مونث منظوم: بنگرید به منظوم مونث منظوم، جمع منظومات
فرهنگ لغت هوشیار
معظمه در فارسی مونث معظم: مازندر مونث معظم: ممالک معظمه دول معظمه، جمع معظمات. مونث معظم، جمع معظمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرحومه
تصویر مرحومه
زنده یاد، شادروان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معاوضه
تصویر معاوضه
جایگزینی
فرهنگ واژه فارسی سره
پاک، بی گناه، باعصمت، عصمت پرست، پاک دامن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سیستم، مجموعه سیارات، حکایت منظوم
فرهنگ واژه مترادف متضاد