- معظل
- مانده از پا در آمده
معنی معظل - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دشواری، کاستی
گرد آمدن
میانگین، عددی که از جمع کردن چند عدد و تقسیم آن بر تعداد آن اعداد حاصل می شود
تعدیل کننده
تعدیل کننده
پناه، محل اعتماد، معتمد
بزرگ، بیشترین قسمت چیزی
بیان کنندۀ علت، علت آورنده
کسی که به عدل او گواهی داده شده
بیکارمانده، بیکار، فروگذاشته شده
پناهگاه، جایی که به آن پناه ببرند، جای امن که از ترس دشمن در آنجا پناهنده شوند، پناه جای
سخت و دشوار و زشت، امر مشکل و دشوار
آنچه دلیل و علت دارد، تعلیل شده، علت دار
مردی که دارای عائلۀ بسیار باشد، عائله دار
کسی که او را بزرگ می شمارند، بزرگ شمرده شده
تعطیل کننده، کسی که وجود خداوند را انکار کند و شرایع را باطل انگارد
کاری که در آن عجله و شتاب شده، شتاب کرده شده
تیشۀ دوسر که برای کندن و تراشیدن سنگ به کار می رود
در صرف عربی، کلمه ای که دارای حرف عله باشد، بیمار و علیل
دارای علت و سبب، علت دار
پناهگاه سنگر، کوه بلند پناه، محل پناه پناهگاه: او را دین خواند از آنکه معقل دین است و مایه دین، قلعه دژ، کوه مرتفع، جمع معاقل
بزرگ، کلان، عمده، عظیم
هشته این واژه بر گرفته از هشتن پهلوی است، درنگیده درنگی بنگرید به معطله، سر گردان بیکار مانده فرو گذاشته تعطیل شده، اهمال شده، بی حاصل مانده، در انتظار گذاشته یکی از اقسام طرح است. تعطیل کننده، کسی که وجود باری تعالی را انکارکند و شرایع را باطل پندارد: دی جدل با معطلی کردم که ز توحید هیچ ساز نداشت. (خاقانی)
بسیار عایلمند، عیالوار
یاری دادن، کمک، مدد
در فارسی معضل گویند سخت دشوار غلبه کرده شد، خسته و مانده کرده. (اسم و مصدر) سخت دشوار مشکل. توضیح باین معنی در تداول فارسی بفتح ضاد تلفظ کنند
هموزن کننده، معدل نمره ها، حد متوسط
شتاب کننده
علیل و بیمار
((مُ عَ دَّ یا دِ))
فرهنگ فارسی معین
راست و درست شده، میانگین چیزی، نمرات حاصل قسمت مجموع نمره های دروس هر شاگرد