آنکه عذر آورد. آنکه پوزش و اعتذار آغازد: چو شه دید کان خسرو عذر ساز پیاده بنزدیک او شد فراز. نظامی. و گر پیش اقبال بازآمدی کجا عذر اگر عذرساز آمدی. نظامی
آنکه عذر آورد. آنکه پوزش و اعتذار آغازد: چو شه دید کان خسرو عذر ساز پیاده بنزدیک او شد فراز. نظامی. و گر پیش اقبال بازآمدی کجا عذر اگر عذرساز آمدی. نظامی
عطرسا. عطرساینده، معطرکننده. خوشبوسازنده. (فرهنگ فارسی معین) : چون گل از کام خود برآر نفس کام تو عطرسای کام تو بس. نظامی. ز بس صاف پالوده عطرسای بسا مغز پالوده کآمد بجای. نظامی. نقل دهن غزلسرایان ریحانی مغز عطرسایان. نظامی. کی عطرسای مجلس روحانیان شدی گل را اگر نه بوی تو کردی رعایتی. حافظ. چو عطرسای شود زلف سنبل از دم باد تو قیمتش به سر زلف عنبری بشکن. حافظ. رجوع به عطرسا شود. - عطرسایان شب، کنایه از ستارگان است: عطرسایان شب به کار تواند سبزپوشان در انتظار تواند. نظامی
عطرسا. عطرساینده، معطرکننده. خوشبوسازنده. (فرهنگ فارسی معین) : چون گل از کام خود برآر نفس کام تو عطرسای کام تو بس. نظامی. ز بس صاف پالوده عطرسای بسا مغز پالوده کآمد بجای. نظامی. نقل دهن غزلسرایان ریحانی مغز عطرسایان. نظامی. کی عطرسای مجلس روحانیان شدی گل را اگر نه بوی تو کردی رعایتی. حافظ. چو عطرسای شود زلف سنبل از دم باد تو قیمتش به سر زلف عنبری بشکن. حافظ. رجوع به عطرسا شود. - عطرسایان شب، کنایه از ستارگان است: عطرسایان شب به کار تواند سبزپوشان در انتظار تواند. نظامی
حیله گر. چاره گر. (فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر) : مرغان در قفص بین در شست ماهیان بین دلهای نوحه گر بین، زان مکرساز دانا. مولوی (کلیات شمس ایضاً). و رجوع به مکر و ترکیبهای آن شود
حیله گر. چاره گر. (فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر) : مرغان در قفص بین در شست ماهیان بین دلهای نوحه گر بین، زان مکرساز دانا. مولوی (کلیات شمس ایضاً). و رجوع به مکر و ترکیبهای آن شود
مهرانگیز. مهرورز. برانگیزندۀ محبت و مهر: هم از بهر مهراب و سیندخت باز هم از بهر رودابۀ مهرساز. فردوسی. هریک از چهره عالم افروزی مهرسازی ومهربان سوزی. نظامی
مهرانگیز. مهرورز. برانگیزندۀ محبت و مهر: هم از بهر مهراب و سیندخت باز هم از بهر رودابۀ مهرساز. فردوسی. هریک از چهره عالم افروزی مهرسازی ومهربان سوزی. نظامی