جدول جو
جدول جو

معنی معضاد - جستجوی لغت در جدول جو

معضاد(مِ)
بازوبند، کاردی است که قصاب بدان استخوان برد، آنچه بر بازو بندند از دوال و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سیف که خوار داشته باشد به درخت بریدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). شمشیری که به بریدن درخت مستعمل شده باشد. (از اقرب الموارد) ، پشتیبان. پشتیوان. ج، معاضید. (از مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
معضاد
شمشیر، منگال (گویش خراسانی) داس بزرگ، فرتیخ (ساطور)
تصویری از معضاد
تصویر معضاد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اعضاد
تصویر اعضاد
عضدها، بازوها، کنایه از یارها، یاورها، مددکارها، جمع واژۀ عضد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاضد
تصویر معاضد
یاری کننده، هم بازو، یار و یاور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متضاد
تصویر متضاد
چیزی که با دیگری مخالف باشد، ضد یکدیگر، در ادبیات در فن بدیع به کار بردن کلمات ضد یکدیگر در نظم یا نثر، برای مثال درد از جهت تو عین داروست / زهر از قبل تو عین تریاک (سعدی۲ - ۶۰۵)، تضاد، مطابقه، طباق، مقابل مترادف، در علوم ادبی ویژگی دو کلمۀ مخالف هم مانند سیاه و سفید، سرد و گرم، بلند و کوتاه، شیرین و تلخ، پاک و نا پاک و بیش و کم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
کسی که به کاری یا چیزی عادت کرده، عادت گیرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متضاد
تصویر متضاد
مخالف یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
دستمرد یاریگر یاری کننده کمک کننده: سلجوقیان... سروران ایشان بخلیفه نوشتند که مابندگان آل سلجوق... هواخواه دولت عباسی مطواع و معاضد اسلام... هستیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
عادت گیرنده، عادت گرفته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
((مُ))
کسی که به کاری یا چیزی عادت کرده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاضد
تصویر معاضد
((مُ ض))
یاری کننده، کمک کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متضاد
تصویر متضاد
((مُ تَ دّ))
ضد یکدیگر، مخالف هم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
بنگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متضاد
تصویر متضاد
پادواژه، در برابر، روبرو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
Addicted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
dépendant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
kecanduan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
ติดยา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
mraibu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
מכור
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
中毒している
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
上瘾的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
중독된
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
bağımlı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
uzależniony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
আসক্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
आदी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
dipendente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
adicto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
verslaafd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
залежний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
зависимый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
süchtig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
viciado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
عادی
دیکشنری فارسی به اردو