- معزولی(مَ)
مقابل مشغولی. (آنندراج). گوشه نشینی و خانه نشینی و بیکاری و بی شغلی و محرومی و دورشدگی از شغل و درجه و منصب. (ناظم الاطباء). برکنار شدگی از کار و وظیفه:
روز درماندگی و معزولی
درد دل پیش دوستان آرند.
(گلستان).
نزد خردمندان معزولی به که مشغولی. (گلستان). بر خلاف سایر وزرا که چون ایشان را حادثه و واقعه ای افتاده و معزولی دست داده از هر گوشه ای دشمنی دیگر به رفع و دفع او برخاسته... (تاریخ قم ص 6).
این سطرهای چین که ز پیری به روی ماست
هریک جداجداخط معزولی قواست.
صائب.
حاکمان در زمان معزولی
همه شبلی و بایزید شوند.
(امثال و حکم ج 2 ص 687)
روز درماندگی و معزولی
درد دل پیش دوستان آرند.
(گلستان).
نزد خردمندان معزولی به که مشغولی. (گلستان). بر خلاف سایر وزرا که چون ایشان را حادثه و واقعه ای افتاده و معزولی دست داده از هر گوشه ای دشمنی دیگر به رفع و دفع او برخاسته... (تاریخ قم ص 6).
این سطرهای چین که ز پیری به روی ماست
هریک جداجداخط معزولی قواست.
صائب.
حاکمان در زمان معزولی
همه شبلی و بایزید شوند.
(امثال و حکم ج 2 ص 687)
