افسونگر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). عزیمت خوان و افسونگر. (غیاث) (آنندراج). آن که عزایم نویسد. آن که عزایم داند. عزایم خوان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چو هنگام عزایم زی معزم به تک خیزند ثعبانان ریمن. منوچهری. وینک خزان معزم عید است و بهر صرع بر برگ رز نوشته طلسم مزعفرش. خاقانی. خم چو پری گرفته ای یافته صرع و کرده کف خط معزمان شده برگ رز از مزعفری. خاقانی. ماری به کف مرا و بنان است این قلم دستم معزمی شده کافسون مار کرد. خاقانی. ، تعویذفروش. (مهذب الاسماء)
افسونگر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). عزیمت خوان و افسونگر. (غیاث) (آنندراج). آن که عزایم نویسد. آن که عزایم داند. عزایم خوان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چو هنگام عزایم زی معزم به تک خیزند ثعبانان ریمن. منوچهری. وینک خزان معزم عید است و بهر صرع بر برگ رز نوشته طلسم مزعفرش. خاقانی. خم چو پری گرفته ای یافته صرع و کرده کف خط معزمان شده برگ رز از مزعفری. خاقانی. ماری به کف مرا و بنان است این قلم دستم معزمی شده کافسون مار کرد. خاقانی. ، تعویذفروش. (مهذب الاسماء)
پر دخته، واژه نامه، وینارده راژن (مرتب گردیده)، دیلدار (دیل نقطه) رفع ابهام شده ازاله التباس گردیده، کتاب لغت فرهنگ الفبایی قاموس، مرتب بترتیب حروف تهجی. توضیح قزوینی در مقدمه المعجم نوشته: استشکال فاضل ریو که معجم بتخفیف بمعنی مرتب تهجی است و این کتاب (المعجم) نه چنانست مرفوع است بانکه کلمه معجم باین معنی نیز اصلا نیامده است فقط ترکیب اضافی حروف المعجم بشرحی که در کتب لغت مذکور است بمعنی حروف تهجی استعمال میشود لاغیر نه آنکه اعجم - یعجم از باب افعال بمعنی مرتب گردانیدن بحروف تهجی باشد، حرف نقطه دار، نوشته نقطه نهاده. یا حروف معجم. حروف تهجی حروف الفبا. کلمه ای عربی که با تغییر و تصرفی در زبانی دیگر بکار رفته، بفارسی در آورده بپارسی گردانیده
پر دخته، واژه نامه، وینارده راژن (مرتب گردیده)، دیلدار (دیل نقطه) رفع ابهام شده ازاله التباس گردیده، کتاب لغت فرهنگ الفبایی قاموس، مرتب بترتیب حروف تهجی. توضیح قزوینی در مقدمه المعجم نوشته: استشکال فاضل ریو که معجم بتخفیف بمعنی مرتب تهجی است و این کتاب (المعجم) نه چنانست مرفوع است بانکه کلمه معجم باین معنی نیز اصلا نیامده است فقط ترکیب اضافی حروف المعجم بشرحی که در کتب لغت مذکور است بمعنی حروف تهجی استعمال میشود لاغیر نه آنکه اعجم - یعجم از باب افعال بمعنی مرتب گردانیدن بحروف تهجی باشد، حرف نقطه دار، نوشته نقطه نهاده. یا حروف معجم. حروف تهجی حروف الفبا. کلمه ای عربی که با تغییر و تصرفی در زبانی دیگر بکار رفته، بفارسی در آورده بپارسی گردانیده