- معزل (مَ زِ)
یک سو و کناره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ج، معازل. (ناظم الاطباء) : و هی تجری بهم فی موج کالجبال و نادی ̍ نوح ابنه و کان فی معزل یا بنی ّ ارکب معنا و لاتکن معالکافرین. (قرآن 44/11)، عزلتگاه. محل عزلت. گوشه:
دانا چه گفت گفت که عزلت ضرورت است
من خود به اختیار نشینم به معزلی.
سعدی
دانا چه گفت گفت که عزلت ضرورت است
من خود به اختیار نشینم به معزلی.
سعدی
