منقوط. بانقطه. نقطه نهاده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حروف نقطه دار. وصاحب دقایق الانشاء نوشته که معجم حروف منقوطه را از آن جهت نامند که اعجام در لغت به معنی ازالۀ اشتباه است چون به نقطه رفع اشتباه می شود لهذا حروف منقوطه را معجمه گویند. بعضی جمیع حروف تهجی را معجم می خوانند چرا که چنانکه به نقطه دفع اشتباه می شود به عدم نقطه نیز ازالۀ اشتباه می گردد. (غیاث) : ز خون دلها خطی نوشت خامۀ حسن که آن به حلقه و خال است معرب و معجم. مسعودسعد. از حرفهای تیغت آیات فتح خیزد تألیف آیت آری هست از حروف معجم. انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 336). زهی دین طرازی که بی نقش نامت در آفاق یک حرف معجم ندارم. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 277). - حروف معجم. رجوع به همین کلمه شود. ، نوشتۀ نقطه نهاده. (ناظم الاطباء) ، حروف الف، ب، پ الی آخره چرا که این ترکیب و ترتیب وضع عرب نیست. بلکه وضع کردۀ عجم است. (غیاث). - حروف معجم، حروف تهجی. حروف الفبا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، رفع ابهام شده با گذاشتن نقطه ها و حرکات و اعراب. (از اقرب الموارد) ، باب معجم، دربسته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
منقوط. بانقطه. نقطه نهاده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حروف نقطه دار. وصاحب دقایق الانشاء نوشته که معجم حروف منقوطه را از آن جهت نامند که اعجام در لغت به معنی ازالۀ اشتباه است چون به نقطه رفع اشتباه می شود لهذا حروف منقوطه را معجمه گویند. بعضی جمیع حروف تهجی را معجم می خوانند چرا که چنانکه به نقطه دفع اشتباه می شود به عدم نقطه نیز ازالۀ اشتباه می گردد. (غیاث) : ز خون دلها خطی نوشت خامۀ حسن که آن به حلقه و خال است معرب و معجم. مسعودسعد. از حرفهای تیغت آیات فتح خیزد تألیف آیت آری هست از حروف معجم. انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 336). زهی دین طرازی که بی نقش نامت در آفاق یک حرف معجم ندارم. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 277). - حروف معجم. رجوع به همین کلمه شود. ، نوشتۀ نقطه نهاده. (ناظم الاطباء) ، حروف الف، ب، پ الی آخره چرا که این ترکیب و ترتیب وضع عرب نیست. بلکه وضع کردۀ عجم است. (غیاث). - حروف معجم، حروف تهجی. حروف الفبا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، رفع ابهام شده با گذاشتن نقطه ها و حرکات و اعراب. (از اقرب الموارد) ، باب معجم، دربسته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لفظی که عجم از کلام عرب به کلام خود نقل کرده باشند به اندک تغییری، اصلی بود یا معرب یا مولد. (کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1046). لغتی عربی که در زبان غیر عرب نیز استعمال شده و در آن زبان نیز شایعالاستعمال باشد مانند سخی، فرق، عدل، بغض، دوام و استعداد در زبان فارسی و ترکی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نوعی از لغات عرب و آن لفظی است که در حقیقت عربی باشد مگر اهل عجم آن را بسیار استعمال کنند و از جنس کلام خود دانند. (غیاث)
لفظی که عجم از کلام عرب به کلام خود نقل کرده باشند به اندک تغییری، اصلی بود یا معرب یا مولد. (کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1046). لغتی عربی که در زبان غیر عرب نیز استعمال شده و در آن زبان نیز شایعالاستعمال باشد مانند سخی، فرق، عدل، بغض، دوام و استعداد در زبان فارسی و ترکی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نوعی از لغات عرب و آن لفظی است که در حقیقت عربی باشد مگر اهل عجم آن را بسیار استعمال کنند و از جنس کلام خود دانند. (غیاث)
از پی چیزی فروشدن. (تاج المصادر بیهقی). درپی کاری شدن و پیروی نمودن کسی را بر کاری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیجویی و تعقیب کار کسی. (از اقرب الموارد) ، پی هم باریدن باران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بند کردن و بازداشتن و یعدی بالباء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازداشتن و بتأخیر انداختن قوم را. (از اقرب الموارد) ، در آخر شب برآمدن و رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در ساعتی ازشب یا به هنگام سحر بیرون رفتن. (از اقرب الموارد) ، درنگ نمودن و بازایستادن، سرزنش نمودن کسی را، تکبر کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سپس انداختن کاری را و یقال: تعجسه عرق سوء، ای قصر به عن المکارم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
از پی چیزی فروشدن. (تاج المصادر بیهقی). درپی کاری شدن و پیروی نمودن کسی را بر کاری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیجویی و تعقیب کار کسی. (از اقرب الموارد) ، پی هم باریدن باران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بند کردن و بازداشتن و یعدی بالباء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازداشتن و بتأخیر انداختن قوم را. (از اقرب الموارد) ، در آخر شب برآمدن و رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در ساعتی ازشب یا به هنگام سحر بیرون رفتن. (از اقرب الموارد) ، درنگ نمودن و بازایستادن، سرزنش نمودن کسی را، تکبر کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سپس انداختن کاری را و یقال: تعجسه ُ عرق سوء، ای قصر به عن المکارم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
شتربان ماهر در شتربانی که براند وقت نشاط و فرود آید وقت سستی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنکه بسیار ازدواج کند. (از اقرب الموارد)
شتربان ماهر در شتربانی که براند وقت نشاط و فرود آید وقت سستی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنکه بسیار ازدواج کند. (از اقرب الموارد)
پر دخته، واژه نامه، وینارده راژن (مرتب گردیده)، دیلدار (دیل نقطه) رفع ابهام شده ازاله التباس گردیده، کتاب لغت فرهنگ الفبایی قاموس، مرتب بترتیب حروف تهجی. توضیح قزوینی در مقدمه المعجم نوشته: استشکال فاضل ریو که معجم بتخفیف بمعنی مرتب تهجی است و این کتاب (المعجم) نه چنانست مرفوع است بانکه کلمه معجم باین معنی نیز اصلا نیامده است فقط ترکیب اضافی حروف المعجم بشرحی که در کتب لغت مذکور است بمعنی حروف تهجی استعمال میشود لاغیر نه آنکه اعجم - یعجم از باب افعال بمعنی مرتب گردانیدن بحروف تهجی باشد، حرف نقطه دار، نوشته نقطه نهاده. یا حروف معجم. حروف تهجی حروف الفبا. کلمه ای عربی که با تغییر و تصرفی در زبانی دیگر بکار رفته، بفارسی در آورده بپارسی گردانیده
پر دخته، واژه نامه، وینارده راژن (مرتب گردیده)، دیلدار (دیل نقطه) رفع ابهام شده ازاله التباس گردیده، کتاب لغت فرهنگ الفبایی قاموس، مرتب بترتیب حروف تهجی. توضیح قزوینی در مقدمه المعجم نوشته: استشکال فاضل ریو که معجم بتخفیف بمعنی مرتب تهجی است و این کتاب (المعجم) نه چنانست مرفوع است بانکه کلمه معجم باین معنی نیز اصلا نیامده است فقط ترکیب اضافی حروف المعجم بشرحی که در کتب لغت مذکور است بمعنی حروف تهجی استعمال میشود لاغیر نه آنکه اعجم - یعجم از باب افعال بمعنی مرتب گردانیدن بحروف تهجی باشد، حرف نقطه دار، نوشته نقطه نهاده. یا حروف معجم. حروف تهجی حروف الفبا. کلمه ای عربی که با تغییر و تصرفی در زبانی دیگر بکار رفته، بفارسی در آورده بپارسی گردانیده