جدول جو
جدول جو

معنی معتور - جستجوی لغت در جدول جو

معتور
(مُ تَ وِ)
همدیگر به نوبت گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). گیرنده چیزی را به نوبت. (ناظم الاطباء) ، دست به دست گرداننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به اعتوار شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معتوه
تصویر معتوه
کم عقل، سبک عقل، سرگردان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معمور
تصویر معمور
تعمیر شده، آباد شده، آبادان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معتبر
تصویر معتبر
با اعتبار، امین، محل اعتماد، عبرت گرفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معتذر
تصویر معتذر
کسی که عذر بیاورد، عذرآورنده، عذرخواهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستور
تصویر مستور
پوشیده، درپرده، دارای پوشش، پاک دامن، عفیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معذور
تصویر معذور
عذر آورده، دارای عذر، بهانه دار، کسی که عذر وبهانۀ او پذیرفته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معسور
تصویر معسور
دچار سختی
فرهنگ فارسی عمید
دستگاهی که با تبدیل انرژی الکتریکی یا انرژی حاصل از سوخت به انرژی مکانیکی باعث انجام کار در ماشین ها می شود، آنچه باعث ایجاد حرکت شود، محرک، موتورسیکلت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معتوه
تصویر معتوه
دلشده، بی خرد، بیهوش دل شده بی خرد سبک عقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معتوق
تصویر معتوق
آزاد شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معتول
تصویر معتول
گرینده
فرهنگ لغت هوشیار
دستگاهی با ساختمان خاص که مولد نیرو و بکار اندازنده ماشین و اتومبیل و هواپیما و کشتی و غیره است، وسیله نقلیه، اتومبیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معذور
تصویر معذور
ملامت ناشده و دارای عذر و بهانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معتدر
تصویر معتدر
آب خورده سیراب: زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معتذر
تصویر معتذر
عذر خواهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستور
تصویر مستور
پوشیده شده، نهانی، در پرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معمور
تصویر معمور
آباد و آبادان و مسکون و دارای جمعیت از مردمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معسور
تصویر معسور
دشوار، سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معتبر
تصویر معتبر
محترم و با آبرو و با حرمت و عزت و بزرگواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معمور
تصویر معمور
((مَ))
آباد شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موتور
تصویر موتور
((مُ تُ))
دستگاهی که سبب به کار انداختن و تولید ماشین می شود، دستگاهی که انواع انرژی را به انر ژی مکانیکی تبدیل می کند، موتورسیکلت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستور
تصویر مستور
((مَ))
پوشیده، پنهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معتبر
تصویر معتبر
((مُ تَ بَ))
دارای اعتبار، مورد اعتماد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معتذر
تصویر معتذر
((مُ تَ ذِ))
عذر آورنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معتوه
تصویر معتوه
((مَ تُ))
دل شده، سبک عقل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معذور
تصویر معذور
((مَ))
عذرآورنده، بهانه دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معسور
تصویر معسور
((مَ))
دشوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معتبر
تصویر معتبر
ارزشمند، بنام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معتبر
تصویر معتبر
Authoritative, Certifiably, Credibly, Honorable, Prestigious, Reputed, Respectable, Valid
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معتبر
تصویر معتبر
autoritativo, certificadamente, de maneira credível, honroso, prestigioso, renomado, respeitável, válido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از معتبر
تصویر معتبر
autoritativ, zertifizierbar, glaubwürdig, ehrenwert, prestigeträchtig, angesehen, respektabel, gültig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از معتبر
تصویر معتبر
autorytatywny, certyfikowany, wiarygodnie, honorowy, prestiżowy, znany, szanowany, ważny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از معتبر
تصویر معتبر
авторитетный , сертифицировано , достоверно , почетный , престижный , знаменитый , уважаемый , действительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از معتبر
تصویر معتبر
авторитетний , сертифіковано , достовірно , почесний , престижний , відомий , поважний , дійсний
دیکشنری فارسی به اوکراینی