جدول جو
جدول جو

معنی معایش - جستجوی لغت در جدول جو

معایش
معیشت ها، زندگانی ها، چیزهایی که به وسیله آن زندگانی کنند از خوردنی و آشامیدنی ها، جمع واژۀ معیشت
تصویری از معایش
تصویر معایش
فرهنگ فارسی عمید
معایش
(مَ یِ)
جمع واژۀ معیشه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ترجمان القرآن). اسباب زندگانی. جمع واژۀ معیشت. (آنندراج) (غیاث). اسباب زندگانی و لوازم زندگانی. (ناظم الاطباء) : ابواب معایش لشکر در انحطاط افتاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 358). و رجوع به معیشه و معیشت شود
لغت نامه دهخدا
معایش
جمع معیشه، زندگیها گذران ها انگل جمع معاش معیشت: زندگانیها، آنچه بوسیله آن زندگی کنند
فرهنگ لغت هوشیار
معایش
((مَ یِ))
جمع معیشت، اسباب و لوازم زندگانی
تصویری از معایش
تصویر معایش
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معاش
تصویر معاش
زندگی، زندگانی، آنچه به وسیلۀ آن زندگی می کنند، از خوردنی و نوشیدنی، وسیلۀ زندگانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معایب
تصویر معایب
عیب ها، نقیصه ها، نقص ها، بدی ها، جمع واژۀ عیب
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
با یکدیگر زیستن. (زوزنی). با همدیگرزیست کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بر دوستی ویگانگی با یکدیگر زندگی کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
گویا نوعی سپاهی که مرسوم نقدی نداشته اند. مقابل رسمی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
دولت نبرد منت رسمی و معاشی
قرآن چه کند زحمت بوعمرو و کسائی.
خاقانی (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ یِ)
جمع واژۀ معاب و معابه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (محیطالمحیط). عیبها و آهوها و بدیها و کاری بد وناشایسته. (ناظم الاطباء). عیوب: پس چون ضعیفی افتد میان دو قوی توان دانست که حال چون باشد وآنجا معایب و مثالب ظاهر گردد و محاسن و مناقب پنهان ماند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 103). وقت است که... بعضی از معایب رأی... تو بر شمرم. (کلیله و دمنه).
نه از بزرگی تو ز آنکه در معایب تو
چه جای هجو که اندیشه هم کرا نکند.
انوری.
دوست آن است کو معایب دوست
همچو آیینه روبرو گوید
نه که چون شانه با هزار زبان
در قفا رفته مو به مو گوید.
(از امثال و حکم ج 2 ص 835)
لغت نامه دهخدا
(مَ یِ)
از ’ع ی ر’، معایب. (اقرب الموارد) (محیطالمحیط). رجوع به معائر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ)
به چشم دیده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به معاینه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ طِ)
جمع واژۀ معطش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به معطش شود، زمینهای بی آب. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
با کسی زندگانی کردن. (المصادر زوزنی). زندگانی کردن با هم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از معاش
تصویر معاش
زندگانی، زیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاین
تصویر معاین
دیده ور بچشم بیننده معاینه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعایش
تصویر تعایش
با یکدیگر زیستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معایشه
تصویر معایشه
همزیستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معایب
تصویر معایب
عیبها و بدیها و کاری بد و ناشایسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاش
تصویر معاش
((مَ))
اسباب و وسایل زندگی، جای زندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معایب
تصویر معایب
((مَ یِ))
عیب ها، بدی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاش
تصویر معاش
روزی
فرهنگ واژه فارسی سره
بدی ها، زشتی ها، عیبها
متضاد: محاسن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از معاش
تصویر معاش
Sustenance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معاش
تصویر معاش
subsistance
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مزرعه ای در شمال روستای بالا جاده که تپه ی تاریخی مزایش در
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از معاش
تصویر معاش
sustento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از معاش
تصویر معاش
Lebensunterhalt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از معاش
تصویر معاش
utrzymanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از معاش
تصویر معاش
пропитание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از معاش
تصویر معاش
прожиток
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از معاش
تصویر معاش
levensonderhoud
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از معاش
تصویر معاش
sustento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از معاش
تصویر معاش
sostentamento
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از معاش
تصویر معاش
जीवन यापन
دیکشنری فارسی به هندی