جدول جو
جدول جو

معنی معایره - جستجوی لغت در جدول جو

معایره
(طَ رَ مَ)
راست کردن ترازو و پیمانه. (منتهی الارب) (آنندراج) ، دو پیمانه را با یکدیگر اندازه کردن و دیدن کمی و بیشی آنها را. (از منتهی الارب). عیار. پیمانه و ترازو را با پیمانه و ترازوی دیگر سنجیدن و امتحان کردن برای دانستن صحت کار آن. (از اقرب الموارد). راست کردن پیمانه ها و ترازوها با یکدیگر. (المصادر زوزنی). واکن کردن ترازو و قپان و پیمانه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معاوره شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مبایعه
تصویر مبایعه
مبایعت، با هم خرید و فروش کردن، بیعت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاینه
تصویر معاینه
بررسی بدن برای تشخیص بیماری، دقیقاً، کاملاً، در تصوف کشف و شهود، دیدن، مشاهده
فرهنگ فارسی عمید
(عَ رَ)
حکایت کردن کردار کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ضَ مَ)
پرانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). رمانیدن و پرانیدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضَی ی)
هم عصر بودن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضُ)
با کسی زندگانی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (ترجمان القرآن). آمیختن و با هم آمیزش کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معاشرت شود
لغت نامه دهخدا
(ضُ)
با کسی دشخوار فراگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). دشخوار فراگرفتن. (المصادر زوزنی). با هم دشواری نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زشت خویی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ کَ عَ)
عذر ثابت ناشدن جهت کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضَ فَ)
پیوسته کاری کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). پیوسته ماندن در هر چیزی و کاری. (منتهی الارب) (آنندراج). ملازمت. (ناظم الاطباء) : عاقرالشی ٔ، ملازم داشت آن چیز را. و گویند قد عاقر الشرب فما یفارقهم. (از اقرب الموارد) ، پیوسته ماندن به شراب. (منتهی الارب) (آنندراج). ادمان کردن در شرب خمر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پیوسته شراب نوشیدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، پیوسته بودن شراب درخنور. (منتهی الارب) (آنندراج) ، با کسی کاویدن در دژنام یا در هجا یا در خصومت. (تاج المصادر بیهقی). دشنام دادن و هجا کردن یکدیگر را. (منتهی الارب) (از آنندراج). مجادله و هجا و دشنام دادن به همدیگر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مسابّه. مهاجات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، فخر کردن در پی کردن شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، همدیگر رمیدن و دوری گزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). ازهم دوری گزیدن و رمیدن از یکدیگر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
زود درگذشتن از ترس و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ رَ)
از ’ن ی ر’، بدی. و گویند: بینهم منایره، ای شر. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
(یِ رَ)
مؤنث عایر. رجوع به عائره شود
لغت نامه دهخدا
(مَ یِ)
از ’ع ی ر’، معایب. (اقرب الموارد) (محیطالمحیط). رجوع به معائر شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
رسوایی و بی آبرویی و بدنامی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
برگردیدگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روی ترش کردن از خشم. (از اقرب الموارد) (ازمحیطالمحیط) ، زشت خویی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
بانگ کردن شتر مرغ. (تاج المصادر بیهقی). بانگ نمودن، عارالظلیم معاره و عراراً، بانگ نمود شترمرغ. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، درنگ نمودن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جنگیدن با کسی و آزار رساندن بدو. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
عاریت دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آن که چیزی گاه این را گیرد و گاه آن. (تاج المصادر بیهقی). همدیگر به نوبت گرفتن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، راست بکردن ترازوها و پیمانه ها با یکدیگر. (المصادر زوزنی). اندازه کردن پیمانه را و همچنین است معایره. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). اندازه کردن پیمانه و آن را معایره نیز گویند. (اقرب الموارد). واکندن ترازوها و پیمانه ها. واکن کردن ترازوها و پیمانه ها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، هر چه دیگری کند با او همان کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ هَِ رَ)
زن زناکار. (از اقرب الموارد). و رجوع به معاهر شود
لغت نامه دهخدا
(شَزَ بَ)
نبرد کردن کسی را در خیر و نیکی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، برگزیدن. (از تاج المصادر بیهقی). گزین کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طَ رَ بَ)
سخن و جز آن دشوار آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). سخنی آوردن که مقصود از آن را نتوان فهمید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رَ)
از عشایر ’صلت’ هستند که از نواحی قدس باشند. و از حدود سال 214 ه. ق. به عوامله پیوستند. تعداد آنان در حدود 150 تن است و آنان را خویشانی در ’کفرعوان’ است که به همین نام مشهورند. (از معجم قبائل العرب از تاریخ شرقی الاردن و قبائلها تألیف بیک ص 244)
شعبه ای از عشیرۀ عمایرۀ صلت هستند که در ناحیۀ ’کوره’ در منطقۀ عجلون، واقع در قریۀ ’کفرعوان’ بسر میبرند. (از معجم قبائل العرب عمر رضا کحاله از تاریخ شرقی الاردن و قبائلها تألیف بیک ص 325)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
مسافحه. (تاج المصادر بیهقی). زنا کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به عهار شود
لغت نامه دهخدا
(صَ نَ بَ)
مسایره. مسایرت. برابر رفتن با کسی و نبرد کردن با کسی در رفتن. (منتهی الارب). با کسی رفتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). باهم رفتن. و رجوع به مسایرت شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
بیع کردن به عوض. (المصادر زوزنی). معاوضه کردن در خرید و فروخت و مبادله نمودن در آن. غیار. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مقایضه. تاخت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، با کسی خلاف کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). و رجوع به مغایرت شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
با کسی زندگانی کردن. (المصادر زوزنی). زندگانی کردن با هم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از معاینه
تصویر معاینه
دیدن به چشم، رویاروی چیزی را دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
مغایرت در فارسی: در تازی: سودا پایا پای داد و ستد، در فارسی: نا سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاشره
تصویر معاشره
معاشرت در فارسی: همزیستی، آمیزش آمد و شد همامیزی، گفت و شنود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاصره
تصویر معاصره
معاصرت در فارسی: همزمانی همروز گاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطایره
تصویر مطایره
پرانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسایره
تصویر مسایره
مسایره و مسایرت در فارسی برابر رفتن با کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معایشه
تصویر معایشه
همزیستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاینه
تصویر معاینه
((مُ یَ نَ یا یِ نِ))
با چشم دیدن، بررسی و دقت کردن در وضع مریض
فرهنگ فارسی معین
امتحان، بازبینی، بازدید، بررسی، مشاهده، بررسی (وضع بیمار)
فرهنگ واژه مترادف متضاد