- معاون
- دستیار، کاریار، یاور
معنی معاون - جستجوی لغت در جدول جو
- معاون
- دستیار، کمک کننده، یاری کننده
- معاون
- یاری کننده، دستگیر و مددکارو معینو یاورو یاریگر
- معاون ((مُ وِ))
- یاری کننده، کسی که مقامش در وزارتخانه یا اداره پس از وزیر یا رییس است
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
به یکدیگر کمک کردن، یاری کردن
معاونه و معاونت در فارسی: دستیاری
یاری، دستگیری
همیاری
یکدیگر را یاری کردن
یار و مددکار یکدیگر
مواظب، ماهر در کار خود
دارای دیباچه و مقدمه، شخص دارای عنوان و مقام
معدن ها، مرکز چیزی ها، کان ها، جمع واژۀ معدن
به هم کمک کردن، یکدیگر را یاری کردن، مددکاری کردن
معول ها، تیشه های دوسر که برای کندن و تراشیدن سنگ به کار می رود، جمع واژۀ معول
صد و هفتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۷ آیه، ارایت الذی
مخلوطی از چند دارو که با هم آمیخته باشند، سرشته، آمیخته شده
احسان، نیکویی
همیاور یاری کننده یکدیگر مددکار
جمع معدن، خداوند در دل سنگ معادن جواهر و فلزات بیافرید
سر نامه دار، پیشگفتدار، نشاندار نامدار عنوان کرده شده ابتدا شده، کتاب یا رساله دارای مقدمه، شخصی دارای حیثیت و نام نشان: (مرد معنوی است)
دیده ور بچشم بیننده معاینه کننده
خویگر، دلاور
خمیر و سرشته، در آمیخته، عجین، مخلوطی از چند دارو
آن چه که از آن کمک جویند و سود برند، اسباب خانه مانند دیگ و تابه و غیره، معروف، زکات، طاعت، باران، آب
((مُ عَ وَ))
فرهنگ فارسی معین
عنوان کرده شده، ابتدا شده، کتاب یا رساله دارای مقدمه، شخصی دارای حیثیت و نام و نشان
Potion
Trank
mikstura
зелье