جدول جو
جدول جو

معنی معاوده - جستجوی لغت در جدول جو

معاوده
(طَثْءْ)
دیگرباره با کاری بازگشتن. (تاج المصادر بیهقی). عواد. بازگشتن به اول کار. (منتهی الارب) (آنندراج). بازگشتن به کار اوّل. (از اقرب الموارد). بازگشتن به اول چیزی. (ناظم الاطباء) ، باز گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) : عاودته الحمی معاوده و عواداً، دوباره برگشت تب او. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معاودت شود، مره بعد اخری خواستن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، دوباره سؤال کردن از کسی مسأله را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چیزی را عادت خود قراردادن. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
معاوده
معاوده و معاودت در فارسی: باز گشت، مرو سیدن خوی گرفتن، خواستن بازگشتن عود کردن، بازگشت عود
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معاودت
تصویر معاودت
بازگشتن، برگشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاهده
تصویر معاهده
با هم عهد و پیمان بستن و سوگند خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراوده
تصویر مراوده
با هم دوستی و آمد و شد داشتن، با کسی رفت و آمد داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاوضه
تصویر معاوضه
دو چیز را با هم عوض کردن، چیزی گرفتن و عوض آن را دادن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ یَ)
سگ مادۀ آزمند گشن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ماده سگ. (از اقرب الموارد) ، بچۀ روباه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ابومعاویه، یوز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ جَ)
با کسی به جوانمردی نورد کردن. (المصادر زوزنی). با کسی نبرد کردن به جوانمردی. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). با کسی در جود مفاخرت کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
تحاوده الحمّی ̍ محاودهً، تب متعهد وی است. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صَ قَ عَ)
با کسی دستان آوردن. (منتهی الارب). مکایده و با یکدیگر کید کردن. (اقرب الموارد) ، شیر و اسد را راندن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، گرفتن شتران گیاه را به دهان و قادر ناشدن بر خوردن آن از جهت قلت و کوتاهی و خوردگی گیاه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، نبرد کردن با کسی به مهتری یا به سیاهی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). با کسی به مهتری و به سیاهی نورد کردن. (از المصادر زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی) ، به کسی راز گفتن. (منتهی الارب). با کسی راز گفتن. (تاج المصادر بیهقی). مناسبت معنی آنکه رازگوینده سیاهی و سایۀ خود را به شنوندۀ راز نزدیک می کند. (اقرب الموارد) ، ملاقات کردن وبرخورد کردن با کسی در سیاهی شب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
کاری یا چیزی از کسی درخواستن. (ترجمان علامۀ جرجانی). از کسی درخواستن کاری و کسی را بر کاری داشتن. (از تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). خواستن. (از منتهی الارب) (از فرهنگ نظام). اجتهاد در طلب چیزی. (فرهنگ خطی) ، طلب وصال کردن: راودها عن نفسها، طلب منها الوصال. (از متن اللغه). رجوع به مراود شود، مخادعت. (ازاقرب الموارد) : راوده عن الامر، داراه. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مُ وِ دَ / دِ)
آمد و شد. رفت و آمد. تردد. (یادداشت مؤلف). دید و بازدید. (ناظم الاطباء). با کسی دوستی و معاشرت داشتن. (فرهنگ فارسی معین). ج، مراودات.
- مراوده داشتن با کسی، با اورفت و آمد کردن. ارتباط و آمد و شد داشتن
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
تأنیث معدود. شمرده. شمارکرده. ج، معدودات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و قالوا لن تمسنا النار الا ایاماً معدوده. (قرآن 80/2). و شروه بثمن بخس دراهم معدوده و کانوا فیه من الزاهدین. (قرآن 20/12). و رجوع به معدود و معدودات شود
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ دَ / مُ هَِ دِ)
عهد و سوگند و پیمان و شرط. (ناظم الاطباء). معاقده. میثاق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معاهده شود، اسم نوعی از عقد صلح بین مسلمانان و غیر مسلمانان است که پیش از جنگ و یابه عنوان ختم جنگ منعقد می شد و نتیجۀ آن صلح موقت است (به عکس عقد ذمه) و در متن عقد باید مدت آن معلوم گردد و عقد مذکور استقلال سیاسی خصم را از بین نمی برد و طرف این عقد ممکن است ذمی یا غیر ذمی باشد و پس از انعقاد این عقد، طرف را معاهد نامیده اند، به جای معاهده لغت مهادنه هم بکار رفته است. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی). و رجوع به معاهد شود، به معنی عهد (در مقابل نذر) است. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی) ، دراصطلاح حقوق بین المللی عمومی به معنی قرارداد بین المللی است. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
با یکدیگر عهد کردن. (ترجمان القرآن). با کسی عهد کردن. (تاج المصادر بیهقی). پیمان نمودن با کسی و سوگند خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معاهده شود، تیمار داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مهاوده
تصویر مهاوده
بازگشت
فرهنگ لغت هوشیار
معدوده در فارسی مونث معدود: شمرده، اند اندک مونث معدود: دراهم معدوده، جمع معدودات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاقده
تصویر معاقده
معاقده و معاقدت در فارسی: پیمان بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاودت
تصویر معاودت
عود و رجعت و بازگشت، رجوع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاوضه
تصویر معاوضه
مبادله و عوض دادگی و عوض کردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاوده
تصویر مجاوده
جنگ جوانمردانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراوده
تصویر مراوده
رفت و آمد، تردد، دید و بازدید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاضده
تصویر معاضده
معاضده و معاضدت در فارسی: یاریگری
فرهنگ لغت هوشیار
معقوده در فارسی مونث معقود و پا بر جا همیشگی زن همیشگی مونث معقود: بسته شده، محکم گردیده، زوجه کسی بنکاح دایمی جمع
فرهنگ لغت هوشیار
معهوده در فارسی مونث معهود بنگرید به معهود مونث معهود، جمع معهودات
فرهنگ لغت هوشیار
معاهده و معاهدت در فارسی: پشن پشت پتمان پیمان غنوند، سوگند، تیمار تیمار داشت پیمان بستن با هم عهد بستن، پیمان بندی عهد بندی، عهد پیمان، جمع معاهدات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاونه
تصویر معاونه
معاونه و معاونت در فارسی: دستیاری
فرهنگ لغت هوشیار
معانده و معاندت در فارسی ستیزش، گردن کشی، ستیهیدن ستیهش گردن کشی کردنخلاف کردن، ستیزه کردن با کسی ستیهیدن عناد ورزیدن، گردن کشی خلاف: ... از جهت الزام حجت و اقامت بینت برفق و مدارا دعوت فرمود و باظهار آیات مثال داد. تا معاندت و تمرد کفار ظاهر گشت، ستیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاودت
تصویر معاودت
((مُ وَ دَ))
رجعت، بازگشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاوضه
تصویر معاوضه
با هم عوض کردن، تبدیل، تعویض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاهده
تصویر معاهده
((مُ هِ دَ))
عهد و پیمان بستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراوده
تصویر مراوده
((مُ وِ دِ))
دوستی و آمد و شد داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاعده
تصویر معاعده
پیمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معاوضه
تصویر معاوضه
جایگزینی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معاهده
تصویر معاهده
پیمان نامه
فرهنگ واژه فارسی سره