جدول جو
جدول جو

معنی معاف - جستجوی لغت در جدول جو

معاف
بخشوده
تصویری از معاف
تصویر معاف
فرهنگ واژه فارسی سره
معاف
عفو کرده شده، بخشوده
تصویری از معاف
تصویر معاف
فرهنگ فارسی عمید
معاف
بخشیده شده و معذور و آمرزیده شده، عفو شده
تصویری از معاف
تصویر معاف
فرهنگ لغت هوشیار
معاف
((مُ))
بخشیده شده، عفو کرده شده
تصویری از معاف
تصویر معاف
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معافی
تصویر معافی
بخشیدگی و بخشش و رهایی و آزادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معافی
تصویر معافی
معاف بودن، بخشودگی
معافی مالیاتی: بخشودگی از پرداخت مالیات
معافی نظام وظیفه: بخشودگی از خدمت سربازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاد
تصویر معاد
(پسرانه)
جای بازگشت، بازگشتن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ذعاف
تصویر ذعاف
تندی شتابزدگی، مرگ زودکش، نابود شدن، مرگ ناگهانی، زهر زود کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معرف
تصویر معرف
شناسه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معاش
تصویر معاش
روزی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معارف
تصویر معارف
دانش ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معاد
تصویر معاد
رستاخیز
فرهنگ واژه فارسی سره
خوا هم آوای هوا خوندماغ، باران تند جاری شدن خون از بینی، خونی که از بینی خارج گردد خون دماغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعاف
تصویر زعاف
کشنده زهر هلاک کننده کشنده مهلک: سم زعاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعاف
تصویر سعاف
پوسته پوسته شدن ناخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعاف
تصویر شعاف
شیدایی دیوانگی جمع شعفه سر کوهها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معلف
تصویر معلف
جای علف خوردن چهارپایان، آخور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاطف
تصویر معاطف
لایه ها، آنچه لای چیزی بگذارند، پارچه ای که لای رویه و آستر لباس بدوزند، در علم زمین شناسی طبقۀ زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاذ
تصویر معاذ
پناهگاه، جایی که به آن پناه ببرند، جای امن که از ترس دشمن در آنجا پناهنده شوند، پناه جای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطاف
تصویر مطاف
جای طواف کردن، محل گردش و دور زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معرف
تصویر معرف
شناساننده، آشنا کننده، تعریف کننده، در علم منطق قضیۀ معلومی که موجب کشف مجهولی شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصاف
تصویر مصاف
جنگ، میدان جنگ، صف سپاه در میدان جنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معارف
تصویر معارف
علوم، دانش ها، اشخاص معروف، اهل علم و فضل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رعاف
تصویر رعاف
خون آمدن از بینی، خونی که از بینی بیرون می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاش
تصویر معاش
زندگی، زندگانی، آنچه به وسیلۀ آن زندگی می کنند، از خوردنی و نوشیدنی، وسیلۀ زندگانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاد
تصویر معاد
زنده شدن دوباره در عالم آخرت، عالم آخرت، جای بازگشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضعاف
تصویر ضعاف
ضعیف ها، سست ها، ناتوان ها، فقیرها، بنده ها، جمع واژۀ ضعیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضعاف
تصویر ضعاف
جمع ضعیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساف
تصویر مساف
دوری، بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضاف
تصویر مضاف
باز خوانده بدیگری
فرهنگ لغت هوشیار
مصاف در فارسی، جمع مصف، رده گاهان، رزمگاه ها، در فارسی: جنگ رزم جمع مصف. محلهای صف زدن، میدانهای جنگ رزمگاه، جنگ کارزار (مفرد گیرند و جمع بندند) : کارزاردایم در مصافها نفس را بفنا سپارد، صف (مفرد گیرند)، یا مصاف اندر مصاف. صف در صف: ریدکان خواب نادیده مصاف اندر مصاف مرکبان داغ ناکرده قطاراندر قطار. (فرخی)، میدان عرصه: راست کاری پیشه کن کاندر مصاف رستخیز نیستند از خشم حق جز راستکاران رستگار. (کشف الاسرار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطاف
تصویر مطاف
جای طواف کردن، جای گرداگرد گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معطف، شمشیرها بارانی ها چوخا ها لابه لا ها، جمع معطف، گردن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاش
تصویر معاش
زندگانی، زیست
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معزف و معزفه، شاد ابزار ها ابزار های خنیا ساز ها جمع معزف و معزفه آلات موسیقی وسایل طرب: و معاشرت معازف و ملاهی را پشت پای زده
فرهنگ لغت هوشیار