- معاف
- بخشوده
معنی معاف - جستجوی لغت در جدول جو
- معاف
- عفو کرده شده، بخشوده
- معاف
- بخشیده شده و معذور و آمرزیده شده، عفو شده
- معاف ((مُ))
- بخشیده شده، عفو کرده شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بخشیدگی و بخشش و رهایی و آزادی
معاف بودن، بخشودگی
معافی مالیاتی: بخشودگی از پرداخت مالیات
معافی نظام وظیفه: بخشودگی از خدمت سربازی
معافی مالیاتی: بخشودگی از پرداخت مالیات
معافی نظام وظیفه: بخشودگی از خدمت سربازی
تندی شتابزدگی، مرگ زودکش، نابود شدن، مرگ ناگهانی، زهر زود کش
شناسه
روزی
دانش ها
رستاخیز
خوا هم آوای هوا خوندماغ، باران تند جاری شدن خون از بینی، خونی که از بینی خارج گردد خون دماغ
کشنده زهر هلاک کننده کشنده مهلک: سم زعاف
پوسته پوسته شدن ناخن
شیدایی دیوانگی جمع شعفه سر کوهها
جای علف خوردن چهارپایان، آخور
لایه ها، آنچه لای چیزی بگذارند، پارچه ای که لای رویه و آستر لباس بدوزند، در علم زمین شناسی طبقۀ زمین
پناهگاه، جایی که به آن پناه ببرند، جای امن که از ترس دشمن در آنجا پناهنده شوند، پناه جای
جای طواف کردن، محل گردش و دور زدن
شناساننده، آشنا کننده، تعریف کننده، در علم منطق قضیۀ معلومی که موجب کشف مجهولی شود
جنگ، میدان جنگ، صف سپاه در میدان جنگ
علوم، دانش ها، اشخاص معروف، اهل علم و فضل
خون آمدن از بینی، خونی که از بینی بیرون می آید
زندگی، زندگانی، آنچه به وسیلۀ آن زندگی می کنند، از خوردنی و نوشیدنی، وسیلۀ زندگانی
زنده شدن دوباره در عالم آخرت، عالم آخرت، جای بازگشت
ضعیف ها، سست ها، ناتوان ها، فقیرها، بنده ها، جمع واژۀ ضعیف
جمع ضعیف
دوری، بینی
باز خوانده بدیگری
مصاف در فارسی، جمع مصف، رده گاهان، رزمگاه ها، در فارسی: جنگ رزم جمع مصف. محلهای صف زدن، میدانهای جنگ رزمگاه، جنگ کارزار (مفرد گیرند و جمع بندند) : کارزاردایم در مصافها نفس را بفنا سپارد، صف (مفرد گیرند)، یا مصاف اندر مصاف. صف در صف: ریدکان خواب نادیده مصاف اندر مصاف مرکبان داغ ناکرده قطاراندر قطار. (فرخی)، میدان عرصه: راست کاری پیشه کن کاندر مصاف رستخیز نیستند از خشم حق جز راستکاران رستگار. (کشف الاسرار)
جای طواف کردن، جای گرداگرد گشتن
جمع معطف، شمشیرها بارانی ها چوخا ها لابه لا ها، جمع معطف، گردن ها
زندگانی، زیست
جمع معزف و معزفه، شاد ابزار ها ابزار های خنیا ساز ها جمع معزف و معزفه آلات موسیقی وسایل طرب: و معاشرت معازف و ملاهی را پشت پای زده