جدول جو
جدول جو

معنی معازله - جستجوی لغت در جدول جو

معازله(ضَ)
دست کشیدن از جنگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

فرقه ای از مسلمانان پیرو و اصل بن عطا که معتقد به مختار بودن انسان و حدوث عالم بودند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغازله
تصویر مغازله
عشق بازی کردن با زنان، سخنان عشق آمیز گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معادله
تصویر معادله
برابر کردن، هم وزن کردن دو چیز، اندازه گرفتن میان دو چیز، هم چندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معامله
تصویر معامله
با هم داد و ستد کردن، خرید و فروش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهازله
تصویر مهازله
با هم شوخی کردن و هزل گفتن، بیهودگی و بازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معادله
تصویر معادله
برابری، هم سنگی، توازن
فرهنگ لغت هوشیار
مغارله و مغارلت در فارسی: همکامی کامستانی عشقبازی کردن معاشقه کردن، عشقبازی: (از صباح تا رواح با صباح بمغازله و معانقه میگذشت) (لباب الالباب. نف. 52)، جمع مغازلات
فرهنگ لغت هوشیار
معامله و معاملت در فارسی: همکاری، داد و ستد سودا، پیمان باهم کارکردن، داد و ستد کردن با یکدیگر باهم خرید و فروش کردن، عمل (باهم)، داد و ستد: مقصود ازین معامله بازار تیزیست نی جلوه می فروشم و نی عشوه می خرم. (حافظ)، قرارداد. توضیح قرار دادی بود که روابط میان کشاورزان خبیر و فدک و تیمه و و ادی القری را باحضرت محمد ص تعدیل میکرد و چنین مینماید که این قرارداد زا معامله خوانده اند. گویا بعدها این کلمه در مورد اجاره داری و قراردادهای عمومی بکار رفته باشد، در دوره سلجوقیان دیوان مخصوصی بنام دیوان معاملات و قسمت و جود داشت که مثلا سرو کار آن با مالیاتی بود که بموجب قرارداد عمومی و صول میشد یعنی قراردادی از نوع مقاطعه (مالک و زارع در ایران)، جمع معاملات. یا معامله بمثل. با کسی همان کردن که وی با شخص کرده
فرهنگ لغت هوشیار
معتزله در فارسی: مونث معتزل و کناره گیران گوشه گیران خرد گرایان پیروان واصل بن عطا (اندیشه های فلسفی ایرانی) مونث معتزل
فرهنگ لغت هوشیار
منازله در فارسی: جنگ پیاده فرود آمدن برای مقابله و مقاتله، جنگیدن، مقابله و مقاتله
فرهنگ لغت هوشیار
مهازله و مهازلت در فارسی: بزله گویی لاغگری شوخیگری بازی کردن بیهودگی کردن هزل گفتن شوخی کردن، بازی بیهودگی، هزل گویی: (در مطایبه و مهازله بسیار فطرتش قادر بوده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معامله
تصویر معامله
((مُ مَ لَ یا مِ لِ))
داد و ستد، خریدوفروش، با هم کار کردن، داد و ستد با یکدیگر، قرارداد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معادله
تصویر معادله
((مُ دَ لَ یا دِ لِ))
هم وزن کردن دو چیز، برابر کردن، برابری، هموزنی، در ریاضی دو عبارت جبری که به ازاء مقادیر معین صحیح باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغازله
تصویر مغازله
((مُ زَ لَ یا زِ لِ))
عشق بازی کردن، معاشقه کردن، عشقبازی، گفتگوی عاشقانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهازله
تصویر مهازله
((مُ زَ یا زِ لَ))
بازی کردن، بیهودگی کردن، هزل گفتن، شوخی کردن، بازی، بیهودگی، هزل گویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معادله
تصویر معادله
هم چندی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معامله
تصویر معامله
داد و ستد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معادله
تصویر معادله
Equation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معامله
تصویر معامله
Transaction
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مغازله
تصویر مغازله
Courtship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مغازله
تصویر مغازله
cortejo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از معامله
تصویر معامله
transação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از معادله
تصویر معادله
equação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مغازله
تصویر مغازله
Werbung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از معامله
تصویر معامله
Transaktion
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از معادله
تصویر معادله
Gleichung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مغازله
تصویر مغازله
zaloty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از معامله
تصویر معامله
transakcja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از معادله
تصویر معادله
równanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مغازله
تصویر مغازله
ухаживание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از معامله
تصویر معامله
сделка
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از معادله
تصویر معادله
уравнение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مغازله
تصویر مغازله
залицяння
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از معامله
تصویر معامله
транзакція
دیکشنری فارسی به اوکراینی