جدول جو
جدول جو

معنی معاز - جستجوی لغت در جدول جو

معاز(مِ)
بز. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
معاز(مَعْ عا)
دارندۀ بز و صاحب آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چرانندۀ بز. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
معاز
بز دار بزبان
تصویری از معاز
تصویر معاز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معاد
تصویر معاد
(پسرانه)
جای بازگشت، بازگشتن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از معزز
تصویر معزز
عزت داده شده، گرامی، ارجمند، بزرگوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاف
تصویر معاف
عفو کرده شده، بخشوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجاز
تصویر مجاز
اجازه داده شده، دارای اجازه، جایز، روا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاش
تصویر معاش
زندگی، زندگانی، آنچه به وسیلۀ آن زندگی می کنند، از خوردنی و نوشیدنی، وسیلۀ زندگانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاد
تصویر معاد
زنده شدن دوباره در عالم آخرت، عالم آخرت، جای بازگشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاذ
تصویر معاذ
پناهگاه، جایی که به آن پناه ببرند، جای امن که از ترس دشمن در آنجا پناهنده شوند، پناه جای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معازف
تصویر معازف
آلات موسیقی
فرهنگ فارسی عمید
(مَ زِ)
جمع واژۀ معزق و معزقه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به معزق و معزقه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بسیاربز شدن مرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خداوند بز بسیار شدن. (تاج المصادر بیهقی) (ازاقرب الموارد). خداوند بزها شدن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(مَ زِ)
جمع واژۀ اعزل. (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ معزل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
همدیگر چیرگی جستن در خطاب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نبرد کردن در ارجمندی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ زِ)
آلتهای لهو و بازی مانند رود و جامه و طنبور. جمع واژۀ عزف یا معزف یا معزف یا معزفه. (منتهی الارب). آلتهای لهو مانند عود وطنبور. جمع واژۀ معزف و معزفه. (از اقرب الموارد). نواختنی ها چون عود و طنبور. آلات موسیقیۀ ذات اوتار مطلقه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ابوعلی مدتها بود که از معاشرت و مباشرت معازف و ملاهی اعراض کرده بود و به سبب حوادث محن و طوارق فتن از شراب تجافی نموده. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 262). معاشرت معازف و ملاهی را پشت پای زده. (المعجم چ دانشگاه ص 12). و اکابر و معارف با معازف و مزامیر به جشن و سور. (جهانگشای جوینی). و رجوع به معازیف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از معاد
تصویر معاد
برگردیدن، عود، بازگشتن، رد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاذ
تصویر معاذ
پناهگاه، افسون پنام (تعویذ) پناه بردن، پناهگاه مامن
فرهنگ لغت هوشیار
راه و روش گزیر گیاهی از تیره پنیر کیان که ریشه اش مورد استفاده دارویی است: رمان بری مغیث انار صحرایی. توضیح مصحف آن} معاث {است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاجز
تصویر معاجز
عاجز کننده یا کینه دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاج
تصویر معاج
زیستگاه جایباش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاش
تصویر معاش
زندگانی، زیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاب
تصویر معاب
آهوک آک عجیب، جمع معایب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معوز
تصویر معوز
جامه ژنده، شاونی گهواره پوش پارچه ای که بر گهواره افکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معار
تصویر معار
سپنجیده (عاریت گرفته شده) عاریت گرفته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاف
تصویر معاف
بخشیده شده و معذور و آمرزیده شده، عفو شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراز
تصویر مراز
اندازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاز
تصویر مجاز
اجازه داده شده، مرخص، رخصت یافته مقابل حقیقت
فرهنگ لغت هوشیار
واحد معز یک بز، پوست بز، مرد درشت پی استوار خلقت، بز یک بز، درشت اندام، مرد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معزف و معزفه، شاد ابزار ها ابزار های خنیا ساز ها جمع معزف و معزفه آلات موسیقی وسایل طرب: و معاشرت معازف و ملاهی را پشت پای زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معزز
تصویر معزز
توانا کرده شده، ارجمند گردانیده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاد
تصویر معاد
رستاخیز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معاش
تصویر معاش
روزی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معاف
تصویر معاف
بخشوده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مجاز
تصویر مجاز
روا، پسندیده
فرهنگ واژه فارسی سره