- معارضین
- جمع معارض، همالان همیستاران دشمنان پاد یاران جمع معارض در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
معنی معارضین - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع عارض، دورخ تثنیه عارض در حالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) دو رخ دو رخساره
دو رخ، دو طرف چهره
جمع مبارز، نستوهان رزمندگان جمع مبارز در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع متعرض، پرخاشجویان یاد آوران سرباران جمع متعرض در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع متمارض، بیمار نمایان جمع متمارض در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع محارب، رزمندگان جنگندگان کریشکان جمع محارب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع مسارع، شتابندگان پیشدستان جمع مسارع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع معاصر، همزمانان همروز گاران زمانیان جمع معاصر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : و یکی از معاصرین متلبس بلباس ارباب یقین... برای یقین مرتبه چهارمی اختراع نموده
جمع معاشر، همزیستان هماویزان همنشنیان جمع معاشر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع معارضه، ستیزه ها درگیری ها جمع معارضه: چون مناظرات و معارضات ایشان بدینجا رسید شیر خود را آشفته و زنجیر صبر گسسته بر مجره خشم از خواب درآورد
جمع معترف، خستویان خستوکان جمع معترف در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع معاون، دستیاران جمع معاون در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع معاقد، پیمان بندندگان جمع معاقد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
مقابله کردن چیزی با چیزی، مقابله کردن، کاری نظیر آنچه طرف مقابل کرده دربارۀ او انجام دادن
معجون ها، مخلوطی از چند دارو که با هم آمیخته باشند، سرشته ها، آمیخته شده ها، جمع واژۀ معجون
نام تجارتی نوعی تفنگ که در زمان قاجاریه در ایران معمول بود
جمع محرض در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)، جمع محرض در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع معروف سرشناسان مشاهیر: و با بسیاری از رجال و معاریف زمان ملاقات کرد. توضیح در عربی فصیح این صورت نیامده و معارف بدین معنی مستعمل است
جمع معراج، نردبان ها
رویاروئی، مقابله در حریف باهم
جمع معجون، بر سرشتگان جمع معجون
جمع معمر، سالخوردگان جمع معمر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع معبر، خوابگزاران جمع معبر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع ارض، زمینها هفت لایه زمین در باور پیشینیان، جمع ارض (درع. در حالت نسبی و جری) یا زمینها سبع. هفت طبقه زمین
مخالف، مقابل، طرف مقابل
در باور قدما، هفت طبقۀ زمین
تاوری فتادی زبانزد فرزانی
مخالف، مقابل
دیده ور بچشم بیننده معاینه کننده
عرض دادن لشکر، لشکرنویسی