جدول جو
جدول جو

معنی معاذه - جستجوی لغت در جدول جو

معاذه
(مَ ذَ)
افسون و تعویذ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). افسون. ج، معاذات. (از اقرب الموارد). تعویذ. عوذ. رقیه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
معاذه
(ضَ)
پناه گرفتن به کسی. (تاج المصادر بیهقی). پناه بردن و گویند معاذهاﷲ ای اعوذ بالله و کذا معاذه وجه اﷲ. (منتهی الارب). پناه بردن. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معاذ
تصویر معاذ
پناهگاه، جایی که به آن پناه ببرند، جای امن که از ترس دشمن در آنجا پناهنده شوند، پناه جای
فرهنگ فارسی عمید
(مَ ذِ)
جمع واژۀ معذره. (اقرب الموارد). رجوع به معذره و معذرت شود
لغت نامه دهخدا
(مَعْ عا ضَ)
ناقه ای که دنب بردارد هنگام زاییدن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
بازداشتن از چیزی و فارسیان بدین معنی معاف بدون هاء به تخفیف استعمال نمایند. (بهار عجم) (آنندراج). و رجوع به معاف شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ یَ)
دورتک شدن جوی. (منتهی الارب). دور تک شدن جوی و چاه. (از ناظم الاطباء). عمیق شدن چاه. معق. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
(طَ مَ نَ)
گول گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). احمق شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَءْ طَ ءَ)
خمانیدن و مایل گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ طَ بَ)
در میانۀ روز دوشیده شدن شتر ماده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
بدی. (منتهی الارب) (آنندراج). بدی و گویند هو صاحب معاله، او صاحب شر و بدی است. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، معاله البرذون، علف ستور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضَوْءْ)
نبرد کردن درفخر و فزونی. عباب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ)
معاب و معابه اسمند به معنی عیب. ج، معایب. یقال مافیه معاب و معابه ای عیب. و گویند موضع عیب. (ازمحیطالمحیط). و رجوع به معاب شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ عَ)
پیکار نمودن با کسی. عتات. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مخاصمت کردن با کسی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
نیکو کردن آواز را در سرود گفتن. عثاث. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
بعد یک سال برانگیخته شدن درد مار گزیده و گویند عادته اللسعه و منه الحدیث: مازالت اکله خیبر تعادنی یعنی همیشه عود می کند لقمۀ خیبر که زهرآلوده بود. عداد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). درد مارگزیده. و آنچه بدان ماند به وقت خویش بازآمدن. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به عداد شود، همدیگر را آهنگ نمودن در کارزار. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ ذِ)
جمع واژۀ معذب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در تاج العروس و معجم متن اللغه جمع معذبه به معنی خرقۀ زنان هنگامی که بر کمر بندند، آمده است نه جمع معذب. و رجوع به معذب شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ کَ عَ)
عذر ثابت ناشدن جهت کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
معونه. یاری گری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). معونه. معونه. معون، یاری و کمک. (از اقرب الموارد) ، یاری دادن. (منتهی الارب). یاری گری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هََ زَ / زِ دَ/ دُو)
نو زاییدن آهو و جز آن، یقال: اعاذت و اعوذت. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). نو زاییدن. (آنندراج). اعاذه و اعواذ ناقه و هر ماده ای، زادن آن و در پناه گرفتن بچه، آن بچه را تا هفت یا ده یا پانزده روز و آن ناقه یا حیوان را عائذ و معیذ و معوذخوانند و پس از سپری شدن مدت در پناه گرفتن بچه را مطفل نامند. اعاذۀ آهو، نو زاییدن آن. (از متن اللغه).
لغت نامه دهخدا
(سَ)
پیشی گرفتن. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ ذی ی)
خاندان بزرگی است در مرو و آن منسوب است به معاذ. (از لباب الانساب ص 153)
لغت نامه دهخدا
(عَ جَ لَ)
ملذ. (از اقرب الموارد). رجوع به ملذ (معنی آخر) شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ذَ / ذِ)
ثاهه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کده. (صحاح الفرس از یادداشت ایضاً) : ثاهه، ملاذه و بن دندان. (منتهی الارب). و رجوع به ملاز و ملازه شود
لغت نامه دهخدا
(طَبْیْ)
عنان. برابری کردن. (تاج المصادر بیهقی). عنان. معارضه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَوْ وَ ذَ)
تعویذ. حرز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
همدیگر چیرگی جستن در خطاب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نبرد کردن در ارجمندی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
برگردیدگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روی ترش کردن از خشم. (از اقرب الموارد) (ازمحیطالمحیط) ، زشت خویی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
بانگ کردن شتر مرغ. (تاج المصادر بیهقی). بانگ نمودن، عارالظلیم معاره و عراراً، بانگ نمود شترمرغ. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، درنگ نمودن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جنگیدن با کسی و آزار رساندن بدو. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از معانه
تصویر معانه
یاریگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معابه
تصویر معابه
معابه در فارسی عیب: آک عیب، جمع معایب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعاذه
تصویر اعاذه
پناه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاذ
تصویر معاذ
پناهگاه، افسون پنام (تعویذ) پناه بردن، پناهگاه مامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعاذه
تصویر اعاذه
((اِ ذِ))
اعاذت، پناه دادن، نگه داری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاذ
تصویر معاذ
((مَ))
پناه بردن، پناهگاه، مأمن
فرهنگ فارسی معین